هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رنج‌ها و غم‌های بی‌پایان زندگی می‌گوید و آرزو می‌کند که بتواند برای لحظه‌ای از این دردها رها شود و شادی را تجربه کند. او از پیری و ضعف آن می‌نالد و به دنبال فراموشی رنج‌هاست. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که آرزوهای محال را رها کند و از قیل و قال بی‌فایده دوری کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عاطفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، مفاهیمی مانند پیری، رنج‌های زندگی و جستجوی معنا ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۸

چه خوش بودی اربادهٔ کهنه سال
شدی بر من خسته یکدم حلال

که خالی کنم سینه را یک زمان
ز غمهای پی در پی بی‌کران

رود محنت دهر از یاد من
شود شاد این جان ناشاد من

به یادم نیاید، به صد اضطراب
کلام برون از حد و از حساب

به افسون ز افسانه، دل خوش کنم
مگر ضعف پیری، فرامش کنم

بمیرم ز حسرت، دگر یک نفس
رها کرده بینم سگی از مرس

غم و غصه را خاک بر سر کنم
دمی لذت عمر نوبر کنم

ندانم درین دیر بی‌انتظام
که محنت کدام است و راحت کدام

بهائی، دل از آرزوها بشو
که من طالعت می‌شناسم، مگو

اگر باده گردد حلالت دمی
گریزد همان دم، از آن خرمی

نیابی از آن جز غم و درد و رنج
بجز مار ناید به دستت ز گنج

فروبند لب را از این قیل و قال
مکن جان من، آرزوی محال
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.