هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی به بیان احساسات عمیق عاشقانه، درد فراق، و فداکاری در راه عشق میپردازد. شاعر از عشق پرشور، رنجهای ناشی از آن، و ارزش جانفشانی در این راه سخن میگوید. همچنین، به نقش عشق در زندگی و تأثیر آن بر روح و روان انسان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جانفشانی و درد عشق ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۸
نگارا دل همی خواهد که عشقت را نهان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگی دل
اگر جان در تنش ریزند چون زهرش زیان دارد
کسی کز سوز عشق تو ندارد جان و دل زنده
بسان خاک گورستان درون پرمردگان دارد
طریق عشق جان بازیست تا خود زین جوانمردان
کرا دولت کند یاری، کرا همت بر آن دارد
چو فرهاد از غم شیرین ز بهر دوست میمیرم
که این لیلی بهر جانب چو مجنون کشتگان دارد
مرا با دوست این حال است و با هر کس نمیگویم
اگر یک جان دو تن پرورد و گر یک تن دو جان دارد
به جان قصدت کند دشمن چو داری دوستی در دل
صدف مجروح از آن گردد که لؤلؤ در میان دارد
همیشه فتنهٔ خوبان بود در شهر و کوی ما
گل آنجا میشود پیدا که بلبل آشیان دارد
اگر چون حلقه نتوانی که رویی بردرش مالی
سری بر پای آن سگ نه که رو بر آستان دارد
پناه و حرز عشاقند در دنیا خلایق را
به جز بیدار نتواند که پاس خفتگان دارد
بلندی جوی و در پستی ممان چون سیف فرغانی
که بام قصر این کار از معالی نردبان دارد
ولیکن اشک را نطق است و رنگ رو زبان دارد
اگر چه آتش مجمر ندارد شعلهٔ پیدا
ولیکن عود نتواند که دود خود نهان دارد
کسی کز درد عشق تو ندارد زندگی دل
اگر جان در تنش ریزند چون زهرش زیان دارد
کسی کز سوز عشق تو ندارد جان و دل زنده
بسان خاک گورستان درون پرمردگان دارد
طریق عشق جان بازیست تا خود زین جوانمردان
کرا دولت کند یاری، کرا همت بر آن دارد
چو فرهاد از غم شیرین ز بهر دوست میمیرم
که این لیلی بهر جانب چو مجنون کشتگان دارد
مرا با دوست این حال است و با هر کس نمیگویم
اگر یک جان دو تن پرورد و گر یک تن دو جان دارد
به جان قصدت کند دشمن چو داری دوستی در دل
صدف مجروح از آن گردد که لؤلؤ در میان دارد
همیشه فتنهٔ خوبان بود در شهر و کوی ما
گل آنجا میشود پیدا که بلبل آشیان دارد
اگر چون حلقه نتوانی که رویی بردرش مالی
سری بر پای آن سگ نه که رو بر آستان دارد
پناه و حرز عشاقند در دنیا خلایق را
به جز بیدار نتواند که پاس خفتگان دارد
بلندی جوی و در پستی ممان چون سیف فرغانی
که بام قصر این کار از معالی نردبان دارد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.