هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق عمیق و فداکاری خود سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که تنها به معشوق فکر می‌کند و حاضر است در راه عشق بسوزد و بمیرد. شاعر از زیبایی‌های معشوق مانند چشم‌ها و موهایش یاد می‌کند و خود را اسیر و غلام او می‌داند. همچنین، او به ناگزیر بودن رنج عشق و پذیرش این درد اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و گاهی استعاری است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فداکاری در عشق و پذیرش رنج نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۷۴

تا نقش تو هست در ضمیرم
نقش دگری کجا پذیرم

آن هندوی چشم را غلامم
و آن کافر زلف را اسیرم

چشم تو به غمزهٔ دلاویز
مستی است که می‌زند به تیرم

ای عشق مناسبت نگه‌دار
او محتشم است و من فقیرم

صدسال اگر بسوزم از عشق
و این خود صفتی است ناگزیرم،

باشد چو چراغ حاصلم آن
کاخر چو بسوختم بمیرم

گر عشق بسوزدم عجب نیست
کو آتش تیز و من حریرم

شمعم که به عاقبت درین سوز
هم کشته شوم اگر نمیرم

در گوش نکردم از جوانی
پندی که بداد عقل پیرم

برخاسته‌ام بدان کزین پس
«بنشینم و صبر پیش گیرم»

دل زنده به عشق تست غم نیست
گر من ز محبتت بمیرم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.