هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و وفاداری، زیبایی معشوق و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. او از ثبات عشق و وفاداری خود و معشوق صحبت می‌کند و اشاره می‌کند که با گذشت زمان، احساسات و عشق او تغییری نکرده است. همچنین، شاعر از دردها و رنج‌های عشق و جدایی می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و جدایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۲۱۳

گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه ی مهر بدان مهر و نشان است که بود

عاشقان زمره ی ارباب امانت باشند
لاجرم چشم گهربار همان است که بود

از صبا پرس که ما را همه شب تا دم صبح
بوی زلف تو همان مونس جان است که بود

طالب لعل و گهر نیست وگرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود

کشته ی غمزه ی خود را به زیارت دریاب
زان که بیچاره همان دل‌نگران است که بود

رنگ خون دل ما را که نهان می‌داری
همچنان در لب لعل تو عیان است که بود

زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند
سال‌ها رفت و بدان سیرت و سان است که بود

حافظا بازنما قصه ی خونابه ی چشم
که بر این چشمه همان آب روان است که بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.