هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی شدید به معشوق خود سخن می‌گوید و از رنج‌ها و پشیمانی‌هایی که در این راه متحمل شده است، شکایت می‌کند. او از بی‌وفایی معشوق و تأثیرات منفی این عشق بر زندگی خود می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که از او درباره این موضوعات نپرسند. همچنین، شاعر به نقد زاهدان و پارسایان می‌پردازد و بیان می‌کند که عشق او را از مسیر معمول زندگی خارج کرده است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی، عشقی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند پشیمانی، نقد اجتماعی و عشق نافرجام ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد یا نیاز به توضیحات بیشتری داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۲۷۱

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس

به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست
زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس

زاهد از ما به سلامت بگذر کاین می لعل
دل و دین می‌برد از دست بدان سان که مپرس

گفت‌وگوهاست در این راه که جان بگدازد
هر کسی عربده‌ای این که مبین آن که مپرس

پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوه‌ای می‌کند آن نرگس فتان که مپرس

گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن می‌کشم اندر خم چوگان که مپرس

گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.