هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و آزادی خود از دنیا و آخرت سخن می‌گوید. او خود را بنده‌ی عشق می‌داند و از هر دو جهان آزاد است. شاعر از فراق و حادثه‌های زندگی شکایت می‌کند و یادآور می‌شود که چگونه از جایگاه بلند خود به این دنیای پر از مشکلات افتاده است. او تنها عشق را در دل دارد و از بخت بد خود می‌نالد. شاعر در نهایت از عشق و رنج‌های آن سخن می‌گوید و از اشک‌هایش برای پاک کردن چهره‌ی خود استفاده می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند شکایت از تقدیر و رنج‌های عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۷

فاش می‌گویم و از گفته ی خود دل شادم
بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می‌خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه ی مردم دادم

پاک کن چهره ی حافظ به سر زلف از اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.