هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از گذشت چهل سال و افتخار به خدمت در دربار مغان سخن می‌گوید. او از عشق و رندی و پاکبازی یاد می‌کند و از شرایط نامناسب محیطی و اجتماعی شکایت دارد. همچنین، از نعمت‌های خداوند و فضل پادشاه تشکر می‌کند و آرزو می‌کند که از شرایط نامطلوب رهایی یابد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از واژه‌ها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۴۳

چل سال بیش رفت که من لاف می‌زنم
کز چاکران پیر مغان کمترین منم

هرگز به یمن عاطفت پیر می فروش
ساغر تهی نشد ز می صاف روشنم

از جاه عشق و دولت رندان پاکباز
پیوسته صدر مصطبه‌ها بود مسکنم

در شان من به دردکشی ظن بد مبر
کآلوده گشت جامه ولی پاک دامنم

شهباز دست پادشهم این چه حالت است
کز یاد برده‌اند هوای نشیمنم

حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس
با این لسان عذب که خامش چو سوسنم

آب و هوای فارس عجب سفله پرور است
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم

حافظ به زیر خرقه ی قدح تا به کی کشی
در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم

توران شه خجسته که در من یزید فضل
شد منت مواهب او طوق گردنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.