هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از قیل و قال مدرسه خسته شده و به خدمت معشوق و می روی می‌آورد. او از ترس نامه‌ی سیاه روز حشر نمی‌هراسد و با لطف خداوند آن را پاک می‌کند. شاعر همچنین از فراق شب و انتظار صبح می‌گوید و آرزو می‌کند که روزی جان عاریت‌اش را به دوست بازگرداند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند نامه‌ی سیاه روز حشر و مفاهیم عرفانی ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۵۱

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف عقل می‌زنم این کار کی کنم

مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم

از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم

کی بود در زمانه وفا جام می بیار
تا من حکایت جم و کاووس کی کنم

از نامه ی سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم

کو پیک صبح تا گله‌های شب فراق
با آن خجسته طالع فرخنده پی کنم

این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.