هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق و مستی و جدایی سخن می‌گوید. او از بوسیدن لب معشوق و نوشیدن شراب به عنوان نمادهایی از زندگی و عشق یاد می‌کند و از رازداری و تنهایی در این رابطه صحبت می‌کند. شاعر همچنین از موسیقی و شراب به عنوان ابزارهایی برای فراموشی و لذت استفاده می‌کند و به مفاهیم عرفانی مانند جدایی روح از جسم اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره‌هایی به شراب و مستی وجود دارد که ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۱

لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
به آب زندگانی برده‌ام پی

نه رازش می‌توانم گفت با کس
نه کس را می‌توانم دید با وی

لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام
رخش می‌بیند و گل می‌کند خوی

بده جام می و از جم مکن یاد
که می‌داند که جم کی بود و کی کی

بزن در پرده چنگ ای ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وی

گل از خلوت به باغ آورد مسند
بساط زهد همچون غنچه کن طی

چو چشمش مست را مخمور مگذار
به یاد لعلش ای ساقی بده می

نجوید جان از آن قالب جدایی
که باشد خون جامش در رگ و پی

زبانت درکش ای حافظ زمانی
حدیث بی زبانان بشنو از نی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.