هوش مصنوعی: این شعر از شهریار بیانگر درد و رنج ناشی از جدایی و هجران است. شاعر از سوختن در آتش هجران، بیگانگی از یار، ناله‌هایش در کلبه احزان، و عشق نافرجامش می‌گوید. همچنین، اشاره‌ای به عقل و خرد دارد که نتوانسته درد دلش را تحمل کند. در پایان، شاعر از شوق و امید و نیز پریشانی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، بیان احساسات شدید و درد هجران ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق

آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس

گله ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
ناله هائی است در این کلبه احزان که مپرس

سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر
منت آنگونه شوم دست به دامان که مپرس

گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس

عقل خوش گفت چو در پوست نمیگنجیدم
که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس

بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس

این که پرواز گرفته است همای شوقم
به هواداری سرویست خرامان که مپرس

دفتر عشق که سر خط همه شوق است وامید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس

شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر
که چنانچم من از این جمع پریشان که مپرس
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹ - افسانه روزگار
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱ - خدا حافظ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.