هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از آرزوی بازگشت به نوجوانی و تجدید حیات از طریق ارتباط با نوجوانان می‌گوید. او عشق را عنصر ضروری زندگی می‌داند و زندگی بدون عشق را همچون زندان توصیف می‌کند. همچنین، شاعر به تأثیر عشق و موسیقی بر روح و روان اشاره کرده و اشتیاق خود را به زندگی عاشقانه بیان می‌دارد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عشق و زندگی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و حیات جاودانی نیاز به درک و بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۵۰ - نای شبان

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی

آری آری نوجوانی می توان از سرگرفتن
گر توان با نوجوانان ریخت طرح زندگانی

گرچه دانم آسمان کردت بلای جان ولیکن
من به جان خواهم ترا عشق ای بلای آسمانی

ناله ی نای دلم گوش سیه چشمان نوازد
کاین پریشان مو غزالان را بسی کردم شبانی

گوش بر زنگ صدای کودکانم تا چه باشد
کاروان گم کرده را بانگ درای کاروانی

زندگانی گر کسی بی عشق خواهد من نخواهم
راستی بی عشق زندان است بر من زندگانی

گر حیات جاودان بی عشق باشد مرگ باشد
لیک مرگ عاشقان باشد حیات جاودانی

شهریارا سیل اشکم را روان می خواهم و بس
تا مگر طبعم ز سیل اشکم آموزد روانی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹ - شرم و عفت
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱ - وا جوانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.