هوش مصنوعی: این متن به ناپایداری جهان و گذرا بودن زندگی می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که جهان مانند جریده‌ای سیاه و سفید است که روزگار در آن جز قضای بد ننوشته است. او از بی‌فایده بودن تلاش‌های گذشته و ناپایداری قدرت و ثروت سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که همه سرانجام به خاک بازمی‌گردند. شاعر از ناامیدی در یافتن آرامش و آسایش سخن می‌گوید و بر این نکته تأکید می‌کند که مسافران راه بقا جایی برای توقف ندارند. در پایان، او از خدای ناصر دین تقدیر می‌کند که دهر را از ملک بی‌بهره نگذاشته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۱۷ - در مرثیهٔ مودودشاه و بی‌وفایی جهان

جهان ز رفتن مودود شه موئید دین
به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت

جریده‌ایست نهاد سیه سپید جهان
که روزگار درو جز قضای بد ننوشت

چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند
زرزمگاه قیامت به بزمگاه بهشت

چو عاقبت همه را تا به سنجر اندر مرو
شدست بستر خاک و شدست بالین خشت

کدام جان که قضاش از ورای چرخ نبرد
کدام تن که فناش از فرود خاک نهشت

بگو که خوشه آسانی از کجا چینم
که گاو چرخ از این تخم و بیخ هیچ نکشت

بگو که جامهٔ آسایش از کجا پوشم
چو دوک زهره از این تاروپود هیچ نرشت

مسافران بقا را چو نیست روی مقام
دوروزه منزل و آرامگه چه خوب و چه زشت

خدای ناصر دین را بزرگ اجرای داد
که دهر خرد بساطی ز ملک در ننوشت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۶ - مطایبه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.