هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد و رنج خود می‌گوید و از وضعیت نابسامان زندگی شکایت دارد. او از طبیعت به عنوان عناصری پر منفعت اما همراه با عفونت و خطر یاد می‌کند. همچنین از خداوند خود، حمیدالدین، گله می‌کند که گویا از وجود او رهایی یافته است. شاعر با بیان تلخی‌های زندگی، از خدمت به ارباب خود با وجود تلاش بسیار، ولی بی‌پاسخ ماندنش می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است و درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده، آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد.

شمارهٔ ۳۰۸ - در شکایت از ممدوح خویش حمیدالدین

دراز گشت حدیث درازدستی ما
سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف

زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت
هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف

فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش
چنانکه قلیه افعی خوری بریق ترف

فغان من ز خداوند من حمیدالدین
که از وجود من او را فراغتیست شگرف

در این چنین مه و موسم که درع ماهی را
ز زور لرزهٔ دریا نه قبه ماند و نه ظرف

به صد هزار تکلف به خدمتش بردم
قصیده‌ای که نه نقدش عیار یافت نه صرف

ز عرض کردن و ناکردنش چنان که کنند
خبر نکرد مرا بعد هفته‌ای به دو حرف
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۷ - در منع توزیع با جمال‌الدین مسعود گوید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۹ - طلب وظیفه کند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.