هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از درد فراق و اشتیاق به معشوق (که احتمالاً معنوی و الهی است) سخن میگوید. او از نسیم سحر میخواهد که پیامهایش را به معشوق برساند، از عشق بیحدود، سوختن در آتش جدایی، و آرزوی وصال میگوید. همچنین، شکرگزاری از احسان معشوق و تمنا برای رسیدن به سعادت از دیگر مضامین اصلی شعر است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند سوز و گداز عاشقانه و جدایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۴
گر چه بیماری ای نسیم سحر
خبر من به مولتان برسان
ورچه در خورد نیست خدمت من
به بزرگان خردهدان برسان
به زبانی که بیدلان گویند
سخن من بدان زبان برسان
خبر از حال من بدان دیده
صبح گاهی به گلستان برسان
نغمهٔ ارغنون نالهٔ من
بامدادان به ارغوان برسان
به جناب بزرگ قدوهٔ دین
بندگیهای بیکران برسان
ور ندانی که: من چه میگویم
یک به یک میکنم، بیان برسان
اشتیاقم به خدمتش چندانک
نتوان داد، شرح آن برسان
شکر احسان او ز من بشنو
پس بگوش جهانیان برسان
سوختم ز آتش جدایی او
دود سوزم به آسمان برسان
آن دم از من نماند جز نفسی
دادم اینک به تو روان، برسان
جان شیرینم اوست، میدانی
سخن من به گوش جان برسان
دل پاکش جنان پر طرب است
خبر من بدان جنان برسان
ور جوابی دهد تو را کرمش
به من شیفته روان برسان
به من دلشده، اگر بتوان
نامهٔ دوست مهربان برسان
بوستان دلم فراق بسوخت
هان، نسیمی به بوستان برسان
اثری از نسیم خاک درش
به من زار ناتوان برسان
هر سعادت، که نیست برتر از آن
یارب آن قدوه را بر آن برسان
بهر آن تربیت که دل خواهد
شادی آن به کاممان برسان
چون عراقی صد هزارت بنده
دوستدارانش چاکران برسان
خبر من به مولتان برسان
ورچه در خورد نیست خدمت من
به بزرگان خردهدان برسان
به زبانی که بیدلان گویند
سخن من بدان زبان برسان
خبر از حال من بدان دیده
صبح گاهی به گلستان برسان
نغمهٔ ارغنون نالهٔ من
بامدادان به ارغوان برسان
به جناب بزرگ قدوهٔ دین
بندگیهای بیکران برسان
ور ندانی که: من چه میگویم
یک به یک میکنم، بیان برسان
اشتیاقم به خدمتش چندانک
نتوان داد، شرح آن برسان
شکر احسان او ز من بشنو
پس بگوش جهانیان برسان
سوختم ز آتش جدایی او
دود سوزم به آسمان برسان
آن دم از من نماند جز نفسی
دادم اینک به تو روان، برسان
جان شیرینم اوست، میدانی
سخن من به گوش جان برسان
دل پاکش جنان پر طرب است
خبر من بدان جنان برسان
ور جوابی دهد تو را کرمش
به من شیفته روان برسان
به من دلشده، اگر بتوان
نامهٔ دوست مهربان برسان
بوستان دلم فراق بسوخت
هان، نسیمی به بوستان برسان
اثری از نسیم خاک درش
به من زار ناتوان برسان
هر سعادت، که نیست برتر از آن
یارب آن قدوه را بر آن برسان
بهر آن تربیت که دل خواهد
شادی آن به کاممان برسان
چون عراقی صد هزارت بنده
دوستدارانش چاکران برسان
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.