هوش مصنوعی:
پسر از پدرش میپرسد که چرا بدون شاهزادهٔ پریان مانده و دلش حیران است. او از دختری زیبا و عزیز یاد میکند و اشتیاقش را مانند شمعی توصیف میکند که جانش در فراق او میسوزد. پدر پاسخ میدهد که این حکایت را پیش او بازگو خواهد کرد و از پردهٔ راز عروسی سخن میگوید.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه و ادبی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و زبان شعری آن نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا بتواند ارتباط مناسبی با مخاطب برقرار کند.
المقالة الرابعة
پسر گفتش دلم حیران بماندست
که بی شه زادهٔ پریان بماندست
چو آن دختر محیّا و عزیزست
بگو باری بمن تا آن چه چیزست
که من نادیده او را در فراقش
چو شمعم جان بلب پُر اشتیاقش
پدر گفت این حکایة پیش او باز
عروسی جلوه داد از پردهٔ راز
که بی شه زادهٔ پریان بماندست
چو آن دختر محیّا و عزیزست
بگو باری بمن تا آن چه چیزست
که من نادیده او را در فراقش
چو شمعم جان بلب پُر اشتیاقش
پدر گفت این حکایة پیش او باز
عروسی جلوه داد از پردهٔ راز
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:(۱) حکایت سرپاتک هندی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.