هوش مصنوعی: این شعر روایتگر گفت‌وگوی بین یوسف و احرار است که در آن احرار به یوسف می‌گویند که او دل زلیخا را ربوده و اکنون زلیخا بیمار و بی‌یار مانده است. یوسف در پاسخ می‌گوید که هرگز دل زلیخا را نربوده و از چنین کاری بی‌اطلاع بوده است. او تأکید می‌کند که خود نیز سال‌هاست دل‌باخته و از عشق رنج می‌برد، بنابراین چگونه می‌تواند دل دیگری را برباید.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و شناختی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های عمیق و زبان شعر کلاسیک ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

(۶) حکایت یوسف همدانی علیه الرحمة

چنین گفتست آن شمع دلفروز
همه دان یوسف همدان یکی روز

که یوسف را چنین گفتند احرار
که ای کرده زلیخا را دل افگار

زنی شد عاجز و بی یار مانده
زبی تیماریت بیمار مانده

ببردی دل ازو در زندگانی
اگر بازش دهی دل می‌توانی

چنین گفت آنگهی یوسف که هرگز
نبردم من دل آن پیر عاجز

نه ازدل بردن او هستم آگاه
نه هم جستم بقصد دلبری راه

مرا نه با دل او کار بودست
نه در من هرگز این پندار بودست

مرا گوئی که اکنون بیست سالست
که دل گُم کرده‌ام این خود محالست

کسی کو از دل خود نیست آگاه
چگونه در دل دیگر برد راه
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۵) حکایت ایّوب علیه السلام
گوهر بعدی:(۷) حکایت زلیخا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.