هوش مصنوعی:
رابعه، زنی عارف و پارسا، در حالی که یک هفته گرسنگی و عبادت را تحمل کرده بود، با وجود ضعف جسمانی، به دنبال روشن کردن چراغی بود. در این راه، با حوادثی مانند ریختن غذای اهدایی توسط یک گربه و شکستن کوزه آب مواجه شد و از درد و رنج به خداوند شکایت کرد. در پاسخ، خطاب الهی به او رسید که برای دریافت الطاف الهی، باید از تعلقات دنیوی دست بکشد و دل را از اندوه های دنیایی پاک کند.
رده سنی:
15+
متن دارای مضامین عرفانی و پیچیدهای است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، مفاهیم ریاضت و شکایت از تقدیر ممکن است برای گروههای سنی پایین نامفهوم یا ناخوشایند باشد.
(۵) حکایت رابعه رحمها الله
مگر چون رابعه صاحب مقامی
نخورده بود یک هفته طعامی
دران یک هفته هیچ از پای ننشست
صلوة وصوم بودش کار پیوست
چو جوع افتادگی در پایش آورد
شکستی سخت در اعضایش آورد
یکی مستوره بودش در حوالی
طعامش کاسهٔ آورد حالی
مگر شد رابعه در درد وداغی
که تا در گیرداز جائی چراغی
چو باز آمد مگر یک گربه ناگاه
فکنده بود پست آن کاسه در راه
دگر باره برفت از بهر کوزه
که تا بگشاید آن دل تنگ روزه
بیفتاد آن زمانش کوزه از دست
جگر تشنه بماند و کوزه بشکست
ز دل آهی برآورد آن جگر سوز
که گفتی گشت عالم آتش افروز
بصد سرگشتگی میگفت الهی
ازین بیچارهٔ مسکین چه خواهی
فکندی در پریشانی مرا تو
بخون درچند گردانی مرا تو
خطاب آمد که گر این لحظه خواهی
بتو بخشم من از مه تا بماهی
ولی اندوه چندین سالهٔ خویش
ز دل بیرون بریمت این بیندیش
که اندوه من و دنیای محتال
نیاید جمع در یک دل بصد سال
گرت اندوه ما باید همیشه
مدامت ترک دنیا باد پیشه
ترا تا هست این یک روی آن نیست
که اندوه الهی رایگان نیست
نخورده بود یک هفته طعامی
دران یک هفته هیچ از پای ننشست
صلوة وصوم بودش کار پیوست
چو جوع افتادگی در پایش آورد
شکستی سخت در اعضایش آورد
یکی مستوره بودش در حوالی
طعامش کاسهٔ آورد حالی
مگر شد رابعه در درد وداغی
که تا در گیرداز جائی چراغی
چو باز آمد مگر یک گربه ناگاه
فکنده بود پست آن کاسه در راه
دگر باره برفت از بهر کوزه
که تا بگشاید آن دل تنگ روزه
بیفتاد آن زمانش کوزه از دست
جگر تشنه بماند و کوزه بشکست
ز دل آهی برآورد آن جگر سوز
که گفتی گشت عالم آتش افروز
بصد سرگشتگی میگفت الهی
ازین بیچارهٔ مسکین چه خواهی
فکندی در پریشانی مرا تو
بخون درچند گردانی مرا تو
خطاب آمد که گر این لحظه خواهی
بتو بخشم من از مه تا بماهی
ولی اندوه چندین سالهٔ خویش
ز دل بیرون بریمت این بیندیش
که اندوه من و دنیای محتال
نیاید جمع در یک دل بصد سال
گرت اندوه ما باید همیشه
مدامت ترک دنیا باد پیشه
ترا تا هست این یک روی آن نیست
که اندوه الهی رایگان نیست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۴) حکایت زنان پیغامبر
گوهر بعدی:(۶) حکایت بهلول
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.