هوش مصنوعی: حکیمی کامل به نام مرزبان، پسر دانشمند و درخشانی داشت که توسط فردی سفیه کشته شد. مردم به مرزبان پیشنهاد دادند که قصاص کند یا دیه بگیرد، اما او از هر دو امتناع کرد و معتقد بود که خونریزی و گرفتن دیه، ارزش پسرش را پایین نمی‌آورد و او را با پول معاوضه نمی‌کند. مرزبان همچنین اشاره می‌کند که کسی که خون دیگری را می‌ریزد، در واقع عمر خود را تلف کرده است. در پایان، او به توبه و تفکر در مورد عمر باقیمانده دعوت می‌شود.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، موضوعاتی مانند قصاص، دیه و مرگ نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از سن 15 سالگی به بعد در افراد شکل می‌گیرد.

(۶) حکایت کشته شدن پسر مرزبان حکیم

حکیمی بود کامل مرزبان نام
که نوشروان بدو بودیش آرام

پسر بودش یکی چون آفتابی
بهر علمی دلش را فتح بابی

سفیهی کُشت ناگه آن پسر را
بخَست از درد جان آن پدر را

مگر آن مرزبان را گفت خاصی
که باید کرد آن سگ را قصاصی

جوابی داد او را مرزبان زود
که الحق نیست خون ریزی چنان سود

که من شرکت کنم با او دران کار
بریزم زندهٔ را خون چنان زار

بدو گفتند پس بستان دِیَت را
نخواهم گفت هرگز آن دیت را

نمی‌یارم پسر را با بها کرد
که خون خوردن بوَد از خون بها خورد

نه آن بَد فعل کاری بس نکو کرد
که می‌باید مرا هم کار او کرد

گر از خون پسر خوردن روا نیست
چرا پس خونِ خود خوردن خطا نیست

ز خون خویش آنکس خورده باشد
که عمر خویش ضایع کرده باشد

ترا از عمر باقی یک دو هفته‌ست
دگر آن چیز کان به بود رفته‌ست

گرفتم توبه کردی یک دو هفته
چه سازی چارهٔ آن عمرِ رفته
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
گوهر بعدی:(۷) موعظه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.