۲۴۸ بار خوانده شده
سحرگاهی بزرگی در مناجات
زبان بگشاد وگفت ای قایم الذات
من از تو راضیم هم روز و هم شب
تو از من نیز راضی باش یا رب
چنین گفت او که آوازی شنیدم
که در دعوی ترا کذّاب دیدم
اگر خود بودئی راضی ز ما تو
زما کی جستئی هرگز رضا تو
اگر راضی شدی از ما تو مجنون
رضای ما چرا جستی تو اکنون
کسی کو در رضا عین کمالست
چو راضیست او رضا جستن محالست
اگر تو راضئی از ما چه جوئی
وگرنه خویش را راضی چه گوئی
رضا ده صبر کن بنشین و مخروش
چه سودا میپزی مستیز و کم جوش
زمانی در تمّنای محالی
زمانی در جوال صد خیالی
سخن مینشنوی یک ذرّه آخر
که گشتی از محالی غِرّه آخر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زبان بگشاد وگفت ای قایم الذات
من از تو راضیم هم روز و هم شب
تو از من نیز راضی باش یا رب
چنین گفت او که آوازی شنیدم
که در دعوی ترا کذّاب دیدم
اگر خود بودئی راضی ز ما تو
زما کی جستئی هرگز رضا تو
اگر راضی شدی از ما تو مجنون
رضای ما چرا جستی تو اکنون
کسی کو در رضا عین کمالست
چو راضیست او رضا جستن محالست
اگر تو راضئی از ما چه جوئی
وگرنه خویش را راضی چه گوئی
رضا ده صبر کن بنشین و مخروش
چه سودا میپزی مستیز و کم جوش
زمانی در تمّنای محالی
زمانی در جوال صد خیالی
سخن مینشنوی یک ذرّه آخر
که گشتی از محالی غِرّه آخر
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۱۲) پند کسری
گوهر بعدی:(۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.