هوش مصنوعی:
متن داستان مردی به نام محمد ابن عیسی را روایت میکند که با ظاهری آراسته و همراه غلامانش در بغداد میگذرد و توجه مردم را جلب میکند. پیرزنی او را مورد خطاب قرار میدهد و از او میپرسد که چرا از حقیقت و خدا دور شده است. این سخن باعث میشود محمد ابن عیسی به خود بیاید، از مرکب فرود آید، توبه کند و زندگی گذشته را رها کرده به عبادت و زهد روی آورد. در پایان، متن به این نکته اشاره دارد که اگر کسی نتواند بر خود مسلط باشد، چگونه میتواند بر دیگران حکومت کند.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، موضوعاتی مانند توبه، زهد و تسلط بر نفس نیاز به درکی بالغانه دارد.
(۱۲) حکایت محمد عیسی با دیوانه
محمد ابن عیسی کز لطیفه
سبق بُرد از ندیمان خلیفه
مگر میرفت بر رخشی نشسته
سر افساری مرصّع تنگ بسته
غلامانش شده یک سر سواره
همه بغداد مانده در نظاره
ز هر کُنجی یکی میگفت این کیست
که بس با زینت و با زیب و بازیست
بره میرفت زالی با عصائی
چنین گفتا که کیست این مبتلائی
که حقّ از حضرتش مهجور کردست
بمکر از پیشِ خویشش دور کردست
که گر از خویش معزولش نکردی
بدین بیهوده مشغولش نکردی
شنید این راز مرد از هوشیاری
فرود آمد ازان مرکب بزاری
مُقّر آمد که حال من چنانست
که شرحش پیرزن را در زبانست
بگفت این و بتوبه راه برداشت
بکلّی دل ز مال و جاه برداشت
نگونساری خویشش چون یقین شد
بکُنجی رفت و از مردانِ دین شد
بسی تو خواجگی کردی نهانی
گدائی، خواجگی کردن ندانی
بیک جَو چو نداری حکم بر خویش
که نتوانی جَوی دادن بدرویش
چو نتوانی که برخود حکم رانی
چگونه بر کسی دیگر توانی
سبق بُرد از ندیمان خلیفه
مگر میرفت بر رخشی نشسته
سر افساری مرصّع تنگ بسته
غلامانش شده یک سر سواره
همه بغداد مانده در نظاره
ز هر کُنجی یکی میگفت این کیست
که بس با زینت و با زیب و بازیست
بره میرفت زالی با عصائی
چنین گفتا که کیست این مبتلائی
که حقّ از حضرتش مهجور کردست
بمکر از پیشِ خویشش دور کردست
که گر از خویش معزولش نکردی
بدین بیهوده مشغولش نکردی
شنید این راز مرد از هوشیاری
فرود آمد ازان مرکب بزاری
مُقّر آمد که حال من چنانست
که شرحش پیرزن را در زبانست
بگفت این و بتوبه راه برداشت
بکلّی دل ز مال و جاه برداشت
نگونساری خویشش چون یقین شد
بکُنجی رفت و از مردانِ دین شد
بسی تو خواجگی کردی نهانی
گدائی، خواجگی کردن ندانی
بیک جَو چو نداری حکم بر خویش
که نتوانی جَوی دادن بدرویش
چو نتوانی که برخود حکم رانی
چگونه بر کسی دیگر توانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:(۱۱) حکایت سلطان محمود با ایاز
گوهر بعدی:(۱۳) حکایت سلطان محمود که با دیوانه نشست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.