هوش مصنوعی: در این متن، حکیمی با ذوالقرنین (اسکندر) گفت‌وگو می‌کند و به او هشدار می‌دهد که تلاش برای تسخیر جهان بی‌فایده است، زیرا دنیا ناپایدار است و مرگ پایان همه چیز است. حکیم تأکید می‌کند که به جای جاه‌طلبی‌های دنیوی، باید به فکر آرامش درونی و معنویت بود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، موضوع مرگ و ناپایداری دنیا ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال سنگین باشد.

(۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین

حکیمی دید ذوالقرنین در راه
بذوالقرنین گفت آن مردِ درگاه

که آخر گرد عالم چند گَردی
که عالم جمله پُر آشوب کردی

سکندر گفت نیمی از اقالیم
نهادم راست باقی ماند یک نیم

کنون من می‌روم عزم من این راست
که تا آن نیمهٔ دیگر کنم راست

حکیمش گفت نیست این داد دادن
ترا رگ راست می‌باید نهادن

چو می‌دانی که بر می‌بایدت خاست
بنه رگ راست، چون عالم نهی راست؟

که تو گر فی المَثَل شیر نبردی
چو راه گور گیری مور گردی

چو در دنیا ترا اندک قرارست
ولی درگور سالی صد هزارست

بدنیا در چرا کاشانه سازی
که هم در گور به گر خانه سازی

چو کِسری گر کنی طاق دلارام
ز کَسری جبر نپذیرد سر انجام

نمی‌بینی که اینها کاخترانند
چه گر بر فرقِ گردون خانه دانند

همه سرگشته می‌گردند در سوز
ازین خانه بدان خانه شب و روز؟

چو می‌بینند کان جز دامشان نیست
دمی در خانهٔ آرامشان نیست

اگرچه شاهِ عالی ذات گردند
ولی در خانهٔ هم مات گردند

تو هم گر خانهٔ سازی درین راه
درو میری چو کِرم پیله ناگاه

بسی بارست ای دیوانه بر تو
فرود آید بآخر خانه بر تو

مشو دلشاد از کاشانهٔ خویش
مکن دل تنگ از ویرانهٔ خویش

که نه دلتنگ مانی تو نه شادی
که هم این بگذرد هم آن چو بادی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:(۵) حکایت سلطان محمود و گازر
گوهر بعدی:(۷) حکایت پادشاه و انگشتری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.