هوش مصنوعی:
این متن به ناپایداری و بیارزشی دنیا میپردازد و بر رنجهای زندگی و مرگ تأکید دارد. شاعر دنیا را گذرا و پر از درد توصیف میکند و از خواننده میخواهد که به جای دلبستگی به دنیای فانی، به فکر آخرت باشد. همچنین، اشارهای به رنجهای انسان در طول زندگی و ناشناخته بودن سرنوشت پس از مرگ دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی درباره مرگ، دنیای فانی و رنجهای زندگی است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، برخی مضامین مانند ناامیدی و گذرایی دنیا نیاز به درک و بلوغ فکری دارد.
المقاله الخامس عشر
نکو باریست در دنیا و برگی
که درخوردست سر باریش مرگی
نکو جاییست گور تنگ و تاریک
که در باید صراطی نیز باریک
پلی نیکوست چون موی صراطی
که دوزخ باید آن پل را رباطی
تو گویی نیست چندین غم تمامت
که در باید غم روز قیامت
درین معنی مجال دم زدن نیست
همه رفتند و کس را آمدن نیست
نه کس از رفتگان دارد نشانی
نه کس دیدست زین وادی کرانی
جهانی جان درین محنت دو نیم است
که داند کین چه گردابی عظیم است
جهانی سر درین ره گوی راهست
که داند کین چه وادی سیاه است
جهانی خلق درغرقاب خونند
که میداند که زیر خاک چونند
جهان را کرده ناکرده ست جمله
که بازییی پس پردهست جمله
چه مقصودست چندین رنج بردن
که چون شمعی فرو خواهیم مردن
جهان بی هیچ باقی خوش سراییست
ولی چون نیست باقی این بلاییست
جهان بگذار و بگذر زین سخن زود
چو باقی نیست در باقیش کن زود
تو تا بودی ز دنیا خسته بودی
بهر ره جان کنی پیوسته بودی
نه هرگز لقمهای بی قهر خوردی
نه هرگز شربتی بی زهر خوردی
هزاران سیل خونین بر دلت بست
که تا بادی ز عالم بر دلت جست
تو خود اندیشه کن گر کاردانی
که تا خود مرگ به یا زندگانی
هزاران غم فرو آمد برویت
که تا یک آب آمد در گلویت
همه دنیا بیک جو غم نیرزد
چه یک جو نیم ارزن هم نیرزد
غم دنیا مخور ای دوست بسیار
که در دنیا نخواهد ماند دیار
چه مینازی بدین دنیای غدار
که تو گرکس نیی گر اوست مردار
همه تخم جهان برداشته گیر
بدست آورده و بگذاشته گیر
که درخوردست سر باریش مرگی
نکو جاییست گور تنگ و تاریک
که در باید صراطی نیز باریک
پلی نیکوست چون موی صراطی
که دوزخ باید آن پل را رباطی
تو گویی نیست چندین غم تمامت
که در باید غم روز قیامت
درین معنی مجال دم زدن نیست
همه رفتند و کس را آمدن نیست
نه کس از رفتگان دارد نشانی
نه کس دیدست زین وادی کرانی
جهانی جان درین محنت دو نیم است
که داند کین چه گردابی عظیم است
جهانی سر درین ره گوی راهست
که داند کین چه وادی سیاه است
جهانی خلق درغرقاب خونند
که میداند که زیر خاک چونند
جهان را کرده ناکرده ست جمله
که بازییی پس پردهست جمله
چه مقصودست چندین رنج بردن
که چون شمعی فرو خواهیم مردن
جهان بی هیچ باقی خوش سراییست
ولی چون نیست باقی این بلاییست
جهان بگذار و بگذر زین سخن زود
چو باقی نیست در باقیش کن زود
تو تا بودی ز دنیا خسته بودی
بهر ره جان کنی پیوسته بودی
نه هرگز لقمهای بی قهر خوردی
نه هرگز شربتی بی زهر خوردی
هزاران سیل خونین بر دلت بست
که تا بادی ز عالم بر دلت جست
تو خود اندیشه کن گر کاردانی
که تا خود مرگ به یا زندگانی
هزاران غم فرو آمد برویت
که تا یک آب آمد در گلویت
همه دنیا بیک جو غم نیرزد
چه یک جو نیم ارزن هم نیرزد
غم دنیا مخور ای دوست بسیار
که در دنیا نخواهد ماند دیار
چه مینازی بدین دنیای غدار
که تو گرکس نیی گر اوست مردار
همه تخم جهان برداشته گیر
بدست آورده و بگذاشته گیر
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.