الحکایه و التمثیل

عزیزی بر لب دریا باستاد
نظر از هر سوی دریا فرستاد

یکی دریا همی دید آرمیده
یکی فطرت بحدش نارسیده

بدریا گفت ای بس بی نهایت
ز آرام تو می‌ترسم بغایت

که گرموجی برآید یک دم از تو
بسی کشتی که افتد بر هم از تو
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحکایه و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.