هوش مصنوعی: این متن درباره جنید، راهبر سلطان عشاق است که در حضور شیخ کبیر ایستاده و همه به او نگاه می‌کنند. جنید در عشق پنهان است و شیخ کبیر از او سوالاتی درباره سرّ و راز منصور حلاج می‌پرسد. جنید پاسخ می‌دهد که منصور با گفتن «اناالحق» حقیقت را بیان می‌کند، اما این گفتار در شریعت پذیرفته نیست. شیخ کبیر از جنید می‌پرسد که چگونه باید با این موضوع برخورد کرد و جنید پاسخ می‌دهد که شریعت و حقیقت در اینجا با هم در تضاد هستند. در نهایت، بحث بر سر مجازات منصور و سکوت او پیش می‌آید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و مذهبی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مباحث فلسفی و عرفانی دارد. همچنین، بحث درباره مجازات و خشونت ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.

سخن گفتن شیخ جنید و شیخ کبیر در کار منصور

جنید راهبر سلطان عشاق
که آمد در حقیقت بیشکی طاق

بر شیخ کبیر استاده بُد او
همه دیده بر اوبنهاده بود او

چنان در ذوق بود از سر جانان
ولی استاده بد در عشق پنهان

از اول تا بآخر بر سردار
جنید پاک از بودش خبردار

خبر بودش ازو در حضرت شاه
وی استاده پیش خورشید درگاه

یقین چون شیخ معنی دید اینجا
که کل میگفت از توحید اینجا

بپرسیدش ز سرّ و راز منصور
سوی شیخ کبیر آن شاه مشهور

چنین گفتا که ای شیخ جهان بین
درین حالت کنون صاحبقران بین

عجب مردی که چون او من ندیدم
چنین مردی و نه ازکس شنیدم

عجب رازیست امروز آشکارا
بگو تا چیست با من سر تو یارا

چگونه بینی اور ا بر سر دار
اناالحق میزند هر دم ز گفتار

ز زندان تا بدینجا آوردیم
بسوی دار او را برکشیدم

قصاص شرع راندیمش حقیقت
که تا یک دم زند اندر شریعت

چنان آویخته اینجای مطلق
دم کل میزند اندر اناالحق

دم کل میزند اینجا چو ما او
حقیقت بس بلند این گفت دین گو

اناالحق میزند با پیر معنی
چگونه این زمان تدبیر معنی

حقیقت آنچه گوئی آن کنم من
مرا ای شیخ دین بی گوی روشن

شریعت عالیست اینجا حقیقت
نگنجد هیچ در عین شریعت

شریعت غالب آمد نزد عشاق
فکنده دمدمه در کل آفاق

قدم از شرع این بیرون نهاده است
ندانم سر این تا چون فتاده است

برون از شرع میگوید سخن باز
بچشم جان نموده است این یقین باز

سخن اینجا بلند آورد دمدم
که من دمدم یقین هستم زآدم

سخن کین گفت این دم در ره شرع
حقیقت دانم اینجا ز آن سخن فرع

حقیقت کافر است این مرد اینجا
که پیدا شد حقیقت شور و غوغا

دگر کردیم اینجا گاه بردار
مگر باشد ز سرّ ما خبردار

دو دست او در اینجا گه ببریم
که او خر مهره است و ما چو درّیم

بباید دست او اینجا بریدن
نباید این سخن از وی شنیدن

زبانش هم بباید کرد بیرون
که تا خامش شود چون مانده درخون

چه میگوئی حقیقت شیخ عالم
بگو تا چون کنیم از شرع این دم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در اسرار گفتن منصور بر سر دار
گوهر بعدی:جواب دادن شیخ کبیر مر شیخ جنید (قس) را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.