هوش مصنوعی: این داستان عرفانی درباره شیخ شبلی است که در مسیر زهد و عبادت بود و مریدان زیادی داشت. روزی در مجلسی، جوانی از او درخواستی کرد که شیخ ابتدا آن را نپذیرفت. شب هنگام، شیخ در خواب دید که طبق‌ای با جسد مرده‌ای پیش اوست و به او گفته می‌شود که این نتیجه غیبت کردن اوست. شیخ از خواب بیدار شد و متوجه شد که غیبت کردن همانند خوردن گوشت مرده است. سپس به دنبال آن جوان رفت و از او عذرخواهی کرد و توبه نمود. در پایان، پیام اخلاقی داستان تأکید بر پرهیز از غیبت و توجه به اعمال خود است.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی این متن برای درک کامل، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، تمثیل‌های به کار رفته مانند «خوردن گوشت مرده» برای کودکان ممکن است نامفهوم یا ناخوشایند باشد.

در مذهب غیبت نمودن و اندیشۀ آن، و مجلس گفتن شیخ شبلی و سؤال سائل و جواب دادن شیخ او را و تنبیه شدن شیخ از آن

بود شبلی را ریاضت در جهان
بر طریق اولیای آن زمان

نامه زهد و عبادت داشت او
سنت احمد فرو نگذاشت او

بود او رادش همه ذکر الاه
بود اندر ملک معنی پیر راه

گاهگاهی مجلسی میداشت او
دانهٔ عرفان بمعنی کاشت او

خلق بسیاری مرید او شدند
همچو چشمه جانب آن جوشدند

شیخ یک روزی بمجلس رفته بود
او بمردم در سخاوت گفته بود

اندر آن مجلس یکی قد کرد راست
او ز شیخ راه حق چیزی بخواست

شیخ را در خاطر آمد این نخست
گو بود مرد جوان و تن درست

آن تواند کسب کردن در جهان
خود سؤالش نیک نبود این زمان

این مذلت را چرا بر خود نهاد
او مگر از گفت خود آمد بیاد

شیخ با او گفت خود بنشین ز پای
حاجتت را خود روا سازد خدای

چون بخانه رفت شیخ و کرد خواب
دید در خواب اندر آن شب بی‌حجاب

یک طبق در پیش او سرپوش داشت
گفت درویشی و آن را گوش داشت

کی تو شیخ دهر این را نوش کن
آنچه پختی نوش و پس خاموش کن

چونکه سر پوشش از آن سر برگرفت
شیخ از آن حالت چو آتش در گرفت

دید سائل را که مرده در طبق
حیرتش رو داد آخر زین سبق

گفت با آنکس که این آورده بود
خود مرا کی رغبت این مرده بود

من نخوردم در همه عمر ای امین
لحم مرده از کجا بود این چنین

گفت دی اندر میان مردمان
لحم مرده خوردی و کردی نهان

گفت با خود شیخ دی این مرد را
کرده بودی غیبتی تو در خلا

تا باو لطفی نکردی غیر از این
لقمهٔ تو این زمان باشد چنین

خورد تو این باشد و کرد آنچنان
بوی جنّت خود نیابی در جهان

شیخ از آن هیبت زخود بیزار شد
زین معانی واقف اسرار شد

رفت از خانه برون از بهر او
شد روان هر سو به گرد شهر او

دید او را بر لب دجله حزین
یک دو ترّه پیش او بُد بر زمین

آب می‌آورد ترّه پیش او
می‌گرفت آن ترّه را از آب جو

قوت خود کرده ز ترّه در جهان
تا نیابد انفعال از این و آن

شیخ چون استاد پیشش یک دمی
سر برآورد ونگه کردش همی

گفت ای شیخ زمانه توبه کن
غیبت سرگشتگان دیگر مکن

آنچه دی اندیشه کردی بهرما
توبه کن تا خود دهد حقت عطا

بعد ازین تو یقبل التّوبه بدان
عن عباده از کلام حق بخوان

شیخ گفتا توبه کردم این زمان
عفو فرما جرم ما را ای جوان

عفو کرد او جرم را از شیخ دین
خود نیفکند آن سخن را بر زمین

گفت باید خویش را آگاه داشت
در همه دلها بمعنی راه داشت

تو مکن غیبت که یابی محنتی
بلکه در خاطر نیاری غیبتی

ای برادر فکر کار خویش کن
درّ معنی را نثار خویش کن

با همه کس باطن خود نیک دار
غیبت دانا مکن تو اختیار

ای پسر از خفتن و خوردن گذر
تا به جنّت بر تو بگشایند در

تا شوی در باب جنّت راهبر
پی در این معنی به کوی شاه بر

باب جنّت غیر حیدر نیست کس
یا امیر این دم بفریادم برس

زآنکه جنّت را توئی آن باب خیر
میکنی در عالم معنی تو سیر

گر توئی مولای حیدر درجهان
توبه کن از غیبت و عیب کسان

ای برادر تو زغیبت در گذر
تا نبینی در دو عالم صد ضرر

هر که او غیبت کند عطّار را
می‌خورد لحم ددو مردار را

من سخن از دانش او گفته‌ام
در چنین راهی نه به او رفته‌ام

رو تو راه دیگران را پیش گیر
وانگهی شیطان ملعون خویش گیر

گر تو این دم راه شیطانی روی
خود یقین میدان که شیطانی شوی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۴۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تمثیل در عدل کسری و ثمرۀ آن خصال، و ظلم آوری و نتیجۀ آن، و حکایت شاهزادۀ نیکو و از راه رفتن او بسخن مردم بدسکال و پند دادن شیخ ابوالحسن خرقانی او را و ابا نمودن او از آن
گوهر بعدی:تنبیه بحال کسانی که در عمل قاصرند و مردم را بدان فرمایند، و مناظرۀ شیخ شبلی، و شیخ ابوالحسن نوری قدس سرهما
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.