هوش مصنوعی:
محمود در راه خود مردی را میبیند که از دار آویخته شده است. وقتی شاه به او نگاه میکند، مرد از زیر دار فریاد میزند که شاه و مردم او را میبینند و تفاوتی بین نگاه شاه و مردم نیست. این سخن محمود را خوشحال میکند و او مرد را آزاد میکند و دیت (خونبها) میپردازد. سپس مرد به محمود میچسبد و میگوید که نمیتواند از او جدا شود، زیرا محمود او را آزاد کرده و جان تازهای به او بخشیده است. محمود از او میپرسد چه میخواهد و مرد پاسخ میدهد که نمیخواهد از محمود دور شود و اگر محمود او را دور کند، مانند این است که او را دوباره کشته است. در پایان، مرد وفاداری خود را به محمود اعلام میکند.
رده سنی:
14+
این متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی، عدالت و وفاداری است که ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، صحنههای توصیفشده مانند آویختن از دار ممکن است برای کودکان نامناسب باشد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند این مفاهیم را درک کرده و از آن درس بگیرند.
الحكایة و التمثیل
در رهی میرفت محمود از پگاه
در میان راه خلقی دید شاه
آن یکی را زار میآویختند
سرنگون از دار میآویختند
چون نظر افتاد بر وی شاه را
خواست او مر عزم کردن راه را
مرد حالی بانگ زد از زیر دار
گفت میبینند خلقم ده هزار
هم تو میبینی مرا ای دادگر
نیست فرقی زین نظر تا آن نظر
چون نظر از پادشاه آید پدید
نیست ممکن گر گناه آید پدید
آن سخن محمود را دلشاد کرد
لاجرم دادش دیت و آزاد کرد
چون کشنده گشت فارغ از گناه
دست محکم کرد در فتراک شاه
شاه گفتش چون برستی از خطر
پای در ره نه چه میخواهی دگر
گفت من زینجا کجادانم شدن
یک زمان دور از تو نتوانم شدن
گفت ای احمق ترا با من چکار
گفت من خود با تودارم کار وبار
زانکه من آزاد کرد خسروم
از کرم تو دادهٔ جانی نوم
از خودم گر دور گردانی بزور
زنده انگارم که در کردی بگور
ورنه گرمی دی بگو بخشیدهٔ خون
تادر آویزند از دارم نگون
هرکه شد آزاد کرد خاص تو
بد نبیند نیز از اخلاص تو
من کنون آزاد کرد این درم
تا که جان دارم از این درنگذرم
در میان راه خلقی دید شاه
آن یکی را زار میآویختند
سرنگون از دار میآویختند
چون نظر افتاد بر وی شاه را
خواست او مر عزم کردن راه را
مرد حالی بانگ زد از زیر دار
گفت میبینند خلقم ده هزار
هم تو میبینی مرا ای دادگر
نیست فرقی زین نظر تا آن نظر
چون نظر از پادشاه آید پدید
نیست ممکن گر گناه آید پدید
آن سخن محمود را دلشاد کرد
لاجرم دادش دیت و آزاد کرد
چون کشنده گشت فارغ از گناه
دست محکم کرد در فتراک شاه
شاه گفتش چون برستی از خطر
پای در ره نه چه میخواهی دگر
گفت من زینجا کجادانم شدن
یک زمان دور از تو نتوانم شدن
گفت ای احمق ترا با من چکار
گفت من خود با تودارم کار وبار
زانکه من آزاد کرد خسروم
از کرم تو دادهٔ جانی نوم
از خودم گر دور گردانی بزور
زنده انگارم که در کردی بگور
ورنه گرمی دی بگو بخشیدهٔ خون
تادر آویزند از دارم نگون
هرکه شد آزاد کرد خاص تو
بد نبیند نیز از اخلاص تو
من کنون آزاد کرد این درم
تا که جان دارم از این درنگذرم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.