هوش مصنوعی:
در این شعر، سلطان ایاس با ملکهای زیبا روبرو میشود و هر دو درباره زیبایی یکدیگر به بحث میپردازند. سلطان از ملکه میپرسد که آیا او زیباتر است یا ملکه، و ملکه پاسخ میدهد که خودش زیباتر است. سلطان از او میخواهد آینه بیاورد تا حقیقت را ببینند، اما ملکه اشاره میکند که آینه ممکن است دروغ بگوید و پیشنهاد میکند که از دل خود بپرسند. در نهایت، ملکه اعلام میکند که او زیباتر است زیرا تمام وجودش را سلطان پر کرده و هیچچیز از خود نمیبیند. شعر با این نتیجهگیری پایان مییابد که در نهایت، محمود (سلطان) نیکوتر است.
رده سنی:
14+
این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی مانند زیبایی، عشق و خودشناسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
الحكایة و التمثیل
بامدادی شد بر سلطان ایاس
خوبیش بیحد و ملحش بی قیاس
صد شکن در گرد ماه افکنده بود
هر شکن صد پادشاه افکنده بود
شاه را پیوسته رو با روی او
حاجبی نزدیکتر ابروی او
شاه درچشم سیاهش خیره بود
ماه درجنب جمالش تیره بود
هر دو لعل او کلید مشکلات
این چو آب کوثر آن آب حیات
آفتاب روی او از نیکوی
شاهرا الحق بچشم آمد قوی
گفت هان ای چشم من روشن ز تو
تو ز من نیکوتری یا من ز تو
گفت من نیکوترم ای شهریار
پادشاهش گفت رو آئینه آر
گفت آئینه کژ آید بیشتر
حکم کژ هرگز نباشد معتبر
گفت چون سازیم حکم این جمال
گفت از آئینهٔ دل پرس حال
حکم دل بینندگان را جان فزود
هرچه دل گوید بران نتوان فزود
شاه گفتش کز دل خود کن سؤال
تامنم پیش ازتو یا تو در جمال
چون برآمد ساعتی آنگه ایاس
گفت من نیکوترم ای حق شناس
شاه گفت ای حاجت هر بیقرار
این چه میگوید دلت حجت بیار
گفت چندانی که من در پیش شاه
میکنم در بند بند خود نگاه
من نبینم هیچ جز سلطان مدام
ذرهٔ از خود نمیبینم تمام
چون همه شاه مظفر آمدم
لاجرم بی شک نکوتر آمدم
در نکوئی کار تو دیگر بود
عاقبت محمود نیکوتر بود
گر شود عالم سراسر پر غلام
عاقبت محمود باید والسلام
خوبیش بیحد و ملحش بی قیاس
صد شکن در گرد ماه افکنده بود
هر شکن صد پادشاه افکنده بود
شاه را پیوسته رو با روی او
حاجبی نزدیکتر ابروی او
شاه درچشم سیاهش خیره بود
ماه درجنب جمالش تیره بود
هر دو لعل او کلید مشکلات
این چو آب کوثر آن آب حیات
آفتاب روی او از نیکوی
شاهرا الحق بچشم آمد قوی
گفت هان ای چشم من روشن ز تو
تو ز من نیکوتری یا من ز تو
گفت من نیکوترم ای شهریار
پادشاهش گفت رو آئینه آر
گفت آئینه کژ آید بیشتر
حکم کژ هرگز نباشد معتبر
گفت چون سازیم حکم این جمال
گفت از آئینهٔ دل پرس حال
حکم دل بینندگان را جان فزود
هرچه دل گوید بران نتوان فزود
شاه گفتش کز دل خود کن سؤال
تامنم پیش ازتو یا تو در جمال
چون برآمد ساعتی آنگه ایاس
گفت من نیکوترم ای حق شناس
شاه گفت ای حاجت هر بیقرار
این چه میگوید دلت حجت بیار
گفت چندانی که من در پیش شاه
میکنم در بند بند خود نگاه
من نبینم هیچ جز سلطان مدام
ذرهٔ از خود نمیبینم تمام
چون همه شاه مظفر آمدم
لاجرم بی شک نکوتر آمدم
در نکوئی کار تو دیگر بود
عاقبت محمود نیکوتر بود
گر شود عالم سراسر پر غلام
عاقبت محمود باید والسلام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.