هوش مصنوعی: این متن به بیان رازهای زندگی و تجربیات انسانی می‌پردازد. ارسطو در پاسخ به سوالی درباره راز زندگی، اشاره می‌کند که زبان در زندان دهان است و کنترل آن دشوار است. سپس شاعر از درد دل و بیقراری خود می‌گوید و بیان می‌کند که عشق و شراب عشق او را پرگو کرده است. او آرزو می‌کند که آرامش داشته باشد و بتواند دردهایش را با دیگران در میان بگذارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق و درد دل نیاز به بلوغ فکری دارد.

الحكایة و التمثیل

از ارسطالیس پرسیدند راز
کان چه میدانی که در عمر دراز

بی گنه در خورد زندان آمدست
گفت آنچش حبس دندان آمدست

آنچه او محبوس میباید مدام
آن زفان تست در زندان کام

دو در از دندان و دو در از لبش
بسته میدارند هر روز و شبش

تا مگر یک لحظهٔ گیرد قرار
وانگهش جز بیقراری نیست کار

هرکه خاموشست ثابت آمدست
عزت زر بین که صامت آمدست

با که گویم درد دل چون کس نماند
تن زنم کز عمر من هم بس نماند

چون خموشی این همه مقدار داشت
لیک دو داعیم بر گفتارداشت

جان من چون بودمست و بیقرار
بر نمیزد یک نفس از درد کار

گر دمی تن میزدم از جان پاک
می برآمد از خموشی صد هلاک

از ازل چون عشق با جان خوی کرد
شور عشقم این چنین پرگوی کرد

از شراب عشق چون لایعقلم
کی تواند شد خموشی حاصلم

کاشکی جان مرا بودی قرار
تا همیشه تن زدن بودیم کار

آنچه در جان من آگاه هست
می ندانم تا بدانجا راه هست

چون نمیبینم بعالم مرد خویش
می فرو گویم بدانجا دردخویش

داعی دیگر مرا آن بود و بس
کاین حدیثم شد بحجت هر نفس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.