هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و غم عاشقی است که از بی‌قراری دل، نبود یار، جدایی و ناامیدی رنج می‌برد. شاعر از نبود غمگسار، اسارت در گریه، نداشتن اختیار، اندوه شبانه و بی‌غباری صبح دم می‌نالد. او تشنهٔ محبت و وصال است، اما به جای آن با سردمهدی و بی‌مهری روبه‌رو می‌شود. شعر پر از تصاویر شاعرانه مانند آتشین گل، باد خزان و ابر بهار است که بر عمق احساسات شاعر تأکید می‌کنند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.

گریهٔ بی‌اختیار

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریه ی بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست

مرا ز باده ی نوشین نمی‌گشاید دل
که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پاره ی دل در کنار باید و نیست

به سردمهری باد خزان نباید و هست
به فیض‌بخشی ابر بهار باید و نیست

چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق
تو را چو لاله دلی داغ دار باید و نیست

کجا به صحبت پاکان رسی که دیده ی تو
به سان شبنم گل اشک بار باید و نیست

رهی به شام جدایی چه طاقتیست مرا
که روز وصل دلم را قرار باید و نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خیال‌انگیز
گوهر بعدی:بهشت آرزو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.