هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه خود می‌گوید و بیان می‌کند که در بزم شادی جایی ندارد. او از عشق و اشتیاق به معشوقی بلندقامت سخن می‌گوید و از اینکه نمی‌تواند از او دل بکند. شاعر همچنین از ناتوانی خود در تماشای معشوق به دلیل مستی عشق می‌گوید و از بلاها و مصیبت‌های عشق شکایت می‌کند. در پایان، او از نداشتن گوهری در بازار ادب و ناتوانی در خلق آثار ارزشمند اظهار ناامیدی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن به بلوغ عاطفی و شناختی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

بی‌نصیب

کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست
هست خون دل اگر باده به مینایم نیست

به سراپای تو ای سرو سهی قامت من
کز تو فارغ سر مویی به سراپایم نیست

تو تماشاگه خلقی و من از باده شوق
مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست

چه نصیبی است کز آن چشمه نوشینم هست؟
چه بلایی است کز آن قامت و بالایم نیست

گوهری نیست به بازار ادب ور نه رهی
دامن دریا چون طبع گهرزایم نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نیرنگ نسیم
گوهر بعدی:فریب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.