هوش مصنوعی:
شاعر از جدایی از معشوق شکایت میکند و بیان میکند که بدون او، زندگی لذتی ندارد. او از تحمل فراق خسته شده و از معشوق میخواهد که به او رحم کند. شاعر همچنین اشاره میکند که ثروت و قدرت دنیوی در مقابل عشق ارزشی ندارد و از معشوق میخواهد که از دنیای فانی گذر کند و به او بپیوندد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عرفانی و عاشقانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
قطعهٔ شمارهٔ ۱۱
ای جان پدر به حال ما رحمی کن
زیرا بی تو تمتعی از جان نیست
بسیار فراق تو کشیدم اما
زین بیش مرا تحمل هجران نیست
ملک و ملکوت تخت سلطانی ماست
مخصوص به شهر یزد یا کرمان نیست
بگذر ز خرابهٔ جهان جان پدر
آن گیر که این جهان همه ویران نیست
برخیز و بیا که دنیی و عقبی هم
با همت دوست قیمتش چندان نیست
زیرا بی تو تمتعی از جان نیست
بسیار فراق تو کشیدم اما
زین بیش مرا تحمل هجران نیست
ملک و ملکوت تخت سلطانی ماست
مخصوص به شهر یزد یا کرمان نیست
بگذر ز خرابهٔ جهان جان پدر
آن گیر که این جهان همه ویران نیست
برخیز و بیا که دنیی و عقبی هم
با همت دوست قیمتش چندان نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعهٔ شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:قطعهٔ شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.