۲۸۴ بار خوانده شده

قطعهٔ شمارهٔ ۱۳۰

منت خدای را که ندارم به هیچ باب
از هیچکس به غیر خدا هیچ منتی

در پای گل نشسته و بر سرو قامتش
دل بسته ایم وه که چه عالیست همتی

بر دوستان مبارک و بر دشمنان چنان
هستیم از خدای بر این خلق رحمتی

مائیم و سرخوشان خرابات کوی عشق
جامی و ساقئی و حضوری و صحبتی

روزی نشد ملول دل بنده ای ز ما
یاری ز ما نیافت کسی هیچ زحمتی

داریم نعمت الله و از خلق بی نیاز
ای جان من کراست چنین خوب نعمتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:قطعهٔ شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.