هوش مصنوعی:
این شعر به یاد نوروزعلی غنچه سروده شده و روایتگر غم و اندوه ناشی از مرگ زودهنگام اوست. شعر با تصاویر نمادین از غنچههای پژمرده، خورشید خاموش شده و ستارههای بنفش، به بیان درد و رنج مادران و کودکان میپردازد. در نهایت، شعر به امیدواری و طلوع دوباره خورشید در مزرعهی بردگان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل موضوعات عمیق و نمادین مانند مرگ، ظلم و امیدواری است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از تصاویر نمادین و مفاهیم انتزاعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
مرثیه
برای نوروزعلی غنچه
راه
در سکوتِ خشم
به جلو خزید
و در قلبِ هر رهگذر
غنچهی پژمردهیی شکفت:
«ـ برادرهای یک بطن!
یک آفتابِ دیگر را
پیش از طلوعِ روزِ بزرگش
خاموش
کردهاند!»
و لالای مادران
بر گاهوارههای جنبانِ افسانه
پَرپَر شد:
«ـ ده سال شکفت و
باغش باز
غنچه بود.
پایش را
چون نهالی
در باغهای آهنِ یک کُند
کاشتند.
مانندِ دانهیی
به زندانِ گُلخانهیی
قلبِ سُرخِ ستارهییاش را
محبوس داشتند.
و از غنچهی او خورشیدی شکفت
تا
طلوع نکرده
بخُسبد
چرا که ستارهی بنفشی طالع میشد
از خورشیدِ هزاران هزار غنچه چُنُو.
و سرودِ مادران را شنید
که بر گهوارههای جنبان
دعا میخوانند
و کودکان را بیدار میکنند
تا به ستارهیی که طالع میشود
و مزرعهی بردگان را روشن میکند
سلام
بگویند.
و دعا و درود را شنید
از مادران و از شیرخوارگان؛
و ناشکفته
در جامهی غنچهی خود
غروب کرد
تا خونِ آفتابهای قلبِ دهسالهاش
ستارهی ارغوانی را
پُرنورتر کند.»
□
وقتی که نخستین بارانِ پاییز
عطشِ زمینِ خاکستر را نوشید
و پنجرهی بزرگِ آفتابِ ارغوانی
به مزرعهی بردگان گشود
تا آفتابگردانهای پیشرس بهپا خیزند،
برادرهای همتصویر!
برای یک آفتابِ دیگر
پیش از طلوعِ روزِ بزرگش
گریستیم.
مهر ۱۳۳۰
راه
در سکوتِ خشم
به جلو خزید
و در قلبِ هر رهگذر
غنچهی پژمردهیی شکفت:
«ـ برادرهای یک بطن!
یک آفتابِ دیگر را
پیش از طلوعِ روزِ بزرگش
خاموش
کردهاند!»
و لالای مادران
بر گاهوارههای جنبانِ افسانه
پَرپَر شد:
«ـ ده سال شکفت و
باغش باز
غنچه بود.
پایش را
چون نهالی
در باغهای آهنِ یک کُند
کاشتند.
مانندِ دانهیی
به زندانِ گُلخانهیی
قلبِ سُرخِ ستارهییاش را
محبوس داشتند.
و از غنچهی او خورشیدی شکفت
تا
طلوع نکرده
بخُسبد
چرا که ستارهی بنفشی طالع میشد
از خورشیدِ هزاران هزار غنچه چُنُو.
و سرودِ مادران را شنید
که بر گهوارههای جنبان
دعا میخوانند
و کودکان را بیدار میکنند
تا به ستارهیی که طالع میشود
و مزرعهی بردگان را روشن میکند
سلام
بگویند.
و دعا و درود را شنید
از مادران و از شیرخوارگان؛
و ناشکفته
در جامهی غنچهی خود
غروب کرد
تا خونِ آفتابهای قلبِ دهسالهاش
ستارهی ارغوانی را
پُرنورتر کند.»
□
وقتی که نخستین بارانِ پاییز
عطشِ زمینِ خاکستر را نوشید
و پنجرهی بزرگِ آفتابِ ارغوانی
به مزرعهی بردگان گشود
تا آفتابگردانهای پیشرس بهپا خیزند،
برادرهای همتصویر!
برای یک آفتابِ دیگر
پیش از طلوعِ روزِ بزرگش
گریستیم.
مهر ۱۳۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:برای خون و ماتیک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.