هوش مصنوعی: شاعر در این متن از شک و تردید خود به پرواز و آزادی می‌گوید، در حالی که بار سنگین بال‌ها شانه‌هایش را خم کرده است. او در گرگ‌ومیش معصومانه، شب‌کوری حریص را می‌بیند که بال می‌زند. در سحرگاه، نام بزرگی تجلی می‌کند و شاعر با مریمی که در حال شکفتن است سخن می‌گوید، اما پاسخی نمی‌شنود. در نهایت، شک به جای بال سنگین بر شانه‌هایش می‌نشیند و دیگر نیازی به پرواز احساس نمی‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر دشوار باشد.

صبوحی

برای م. آزرم
به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه‌هایم
از وبالِ بال
خمیده بود،
و در پاکبازیِ معصومانه‌ی گرگ و میش
شب‌کورِ گرسنه‌چشمِ حریص
بال می‌زد.

به پرواز
شک کرده بودم من.



سحرگاهان
سِحرِ شیری‌رنگیِ نامِ بزرگ
در تجلی بود.

با مریمی که می‌شکفت گفتم: «شوقِ دیدارِ خدایت هست؟»
بی‌که به پاسخ آوایی برآرد
خستگی باز زادن را
به خوابی سنگین
فرو شد
همچنان
که تجلّی ساحرانه‌ی نامِ بزرگ؛

و شک
بر شانه‌های خمیده‌ام
جای‌نشینِ سنگینی‌ِ توانمندِ بالی شد
که دیگر بارَش
به پرواز
احساسِ نیازی
نبود.

۱۳۴۷ توس

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عقوبت
گوهر بعدی:رستگاران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.