که نبودیم
عشقِ ما
در ما
حضورِمان داد.
پیوندیم اکنون
آشنا
چون خنده با لب و اشک با چشم
واقعهی نخستین دمِ ماضی.
□
غریویم و غوغا
اکنون،
نه کلامی به مثابهِ مصداقی
که صوتی به نشانهی رازی.
□
هزار معبد به یکی شهر...
بشنو:
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی.
چندان دخیل مبند که بخشکانیام از شرمِ ناتوانی خویش:
درختِ معجزه نیستم
تنها یکی درختم
نوجی در آبکندی،
و جز اینم هنری نیست
که آشیانِ تو باشم،
تختت و
تابوتت.
□
یادگاریم و خاطره اکنون. ــ
دو پرنده
یادمانِ پروازی
و گلویی خاموش
یادمانِ آوازی.
۹ فروردینِ ۱۳۷۲
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
دهر _ نام دو سوره از قرآن است ، سوره انسان نام دیگرش سوره الدهر و سوره جاثیه نام دیگرش الدهر . در اشعار شاملوی بزرگ ، موارد بسیار زیادی از عرفان در قرآن و تورات دیده میشود. حتی در اشعار برگردان از مارگوت بیکل ، این نشانهها مشهود است .
اینکه با قرآن آشنا بوده یا نه !؟ نمیدانم اما میتوانم بگویم تحت تاثیر مولانا و حافظ و خیام قرار گرفته، شعر ابراهیم در آتش و شعر با چشمها ، نشانههای متاثر شدن از ادبیات به عربی برگردانیده شده قرآن، مشهودتر است . نقش آیدا را نباید نادیده گرفت . بخشی آز عظمت شعر شاملو مدیون آیدا سرکیسیان است . اما در این شعر زیبا ، عشق پیام مهر قرآن است به جهانیان ( رحمتا للعالمین) و الرحمن که یک اسم غیرعربی است و از اسماء الحسنى، اسمی است که آیین مهر را در خود دارد . بسم الله الرحمن الرحیم _ ساقدوشاش الله است . الرحمن _ همان خداوندگار مهر و دوستی و عشق است . " واقعهی نخستین دم ماضی " که هم اشارتی به اشک رازی ست ، لبخند رازی ست ، عشق رازی ست ، اشک ان شب لبخند عشقم بود؛ و هم اشارتی ست به عهد الستی و نخستین روز آفرینش فرزندان ِآدم ، و آیین مهر که باستانی ترین دین با خاستگاه ایرانی ، " بشنو :
گو یکی باشد معبد به همه دهر
تا من آنجا برم نماز
که تو باشی "
دو انسان کامل ( سوره الانسان؛ الدهر ، و مخاطب سوره یس) نمازگاه هم را میشناسند و شاملو یاداوری میکند " گو یکی باشد معبد به همه دهر..." معبد، محل عبادت و بندگی و سرسپردگی است ، سرسپردگی به عشق را آیین و منسک معرفی میکند. تنها یک درختم....که آشیان تو باشم ؛ ...دو پرنده
یادمان پروازی
و گلویی خاموش
یادمان آوازی ...
شاملو در جای دیگری گفته بود " تمامی کلمات جهان را در اختیار داشتیم و تنها ان نگفتیم " اینجا نیز پیام رسالتاش را " د ر گلویی خاموش'" توصیف میکند .
در سرودهای که الگو از شاملو گرفتم ، در قطعه ای گفتهام " من از تبار رسولانم
با سیاههای از عشق که در گلوی برادرانم خاموش ماند .
من از سلالهی شهیدانم
....پیام رسالت ما
عشق است و بیداری
بر جنگلی که درختانش را شبانه
برای منبرهای موعظه میبریدتد
و رسالت ما
نور است و امید و رهایی
از چنبرهی تاریکی .
روزی کبوترها دوباره پرواز خواهند کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت