هوش مصنوعی: دختری کنار پنجره نشسته و با حسد به بهار و زیبایی‌های آن نگاه می‌کند. او از بهارهای بی‌ثمر زندگی خود می‌گوید در حالی که طبیعت و خورشید به زیبایی توصیف می‌شوند. در پایان، دختر همچنان غمگین و در افکار غریب خود فرو رفته است.
رده سنی: 14+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و تأمل‌برانگیز آن更适合 مخاطبان با درک بالاتر از احساسات و تجربیات زندگی.

دختر و بهار

دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو

عطر و گل و ترانه و سر مستی تو را
با هر چه طالبی به خدا می خرم ز تو




بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را

می شست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را




خورشید خنده کرد وز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید

موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج به نرمی از او رمید




خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم

دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم !




خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود

می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:راز ِ من
گوهر بعدی:خانهٔ متروک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.