هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات خود دربارهٔ فرار و گریز معشوق می‌پردازد. او از تاریکی شب و نبودن پناهگاه امن می‌گوید و از دوری معشوق و غرفهٔ مرمرین او اظهار تأسف می‌کند. شاعر به خواننده توصیه می‌کند که لحظه‌ها را دریابد، زیرا آینده نامعلوم است. در ادامه، به نورهای دور اشاره می‌کند که ممکن است فریبنده باشند. در پایان، شاعر به همبستگی و رسیدن به پناهگاه مشترک امیدوار است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عاشقانهٔ موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند 'چشم گرگان بیابانست' و 'می فرومانده به جام' ممکن است نیاز به تجربه و درک بیشتری داشته باشند.

ظلمت

چه گریزیت ز من ؟
چه شتابیت به راه ؟
به چه خواهی بردن
در شبی این همه تاریک پناه ؟

مرمرین پلهٔ آن غرفهٔ عاج
ای دریغا که زما بس دور است
لحظه ها را دریاب
چشم فردا کور است

نه چراغیست در آن پایان
هر چه از دور نمایانست
شاید آن نقطهٔ نورانی
چشم گرگان بیابانست

مِی فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا کی
او در اینجاست نهان
می درخشد در مِی

گر به هم آویزیم
ما دو سرگشتهٔ تنها ، چون موج
به پناهی که تو می جویی ، خواهیم رسید
اندر آن لحظهٔ جادویی اوج !
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بلور ِ رویا
گوهر بعدی:گره
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.