هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، تنهایی و گذر زمان است. شاعر از سفرهای بی‌پایان و جستجوی عشق جدید خسته شده و آرزو می‌کند مانند پرستوها همیشه در سفر باشد. او از غم و ترس از دست دادن عشقش می‌گوید و احساس می‌کند زندگی‌اش لرزان است. شاعر در نهایت از عشق به عنوان لحظه‌ای زودگذر یاد می‌کند که تنها او را به آگاهی می‌رساند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و مفاهیم فلسفی درباره عشق و زندگی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی تصاویر شاعرانه مانند 'تب زرد خزان' یا 'برهوت آگاهی' ممکن است برای خوانندگان جوان‌تر پیچیده باشد.

گذران

تا به کی باید رفت
از دیاری به دیار دیگر
نتوانم ، نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهاری دیگر

آه ، اکنون دیریست
که فرو ریخته در من ، گویی ،
تیره آواری از ابر گران
چو می آمیزم ، با بوسهٔ تو
روی لبهایم ، می پندارم
می سپارد جان ، عطری گذران

آن چنان آلوده ست
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد
چون تو را می نگرم
مثل این است که از پنجره ای
تک درختم را ، سرشار از برگ ،
در تب زرد خزان می نگرم
مثل این است که تصویری را
روی جریان های مغشوش آب روان می نگرم

شب و روز
شب و روز
شب و روز

بگذار
که فراموش کنم .
تو چه هستی ، جز یک لحظه ، یک لحظه که چشمان مرا
می گشاید در
برهوت آگاهی ؟

بگذار
که فراموش کنم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آن روزها
گوهر بعدی:آفتاب می شود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.