هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از بزرگی و کرم یک شخصیت برجسته سخن می‌گوید و سپس به بیان ضعف و ناتوانی خود در سرودن شعر می‌پردازد. او با دل خود گفت‌وگو می‌کند و اعتراف می‌کند که طبعش برای نظم مناسب نیست و از مقایسه خود با اهل هنر احساس ناتوانی می‌کند. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که با وجود بی‌نظمی در کارش، هنر در دلش جای دارد و از عیوب خود آگاه است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

قصیدۀ شمارهٔ ۳

آن مایه بزرگی و آن قبلهٔ انام
آن از کرم نشان و هنر زو گرفته نام

صدر جهان، سلالهٔ اقبال، فخر دین
کان هنر، جهان کرم، مفخر انام

فرمود اشارتی، که مر آن را به طوع و قهر
جز انقیاد روی نبینند، خاص و عام

فرمود تا ز اهل هنر، هر که در سخن
داده است روزگار ورا مایه‌ای تمام

از گفته‌های خویش رساند به خدمتش
از گونه گون نظم و نماید بدان قیام

من بنده با دلم به تمنا در آمدم
که آیا بود که باشد طبعم به نظم رام

دل چون بدید صورت حالم، به طبع گفت
نظم از کجا و طبع که و مایه‌ات کدام؟

هرگز به صورت آمد، بی مایه هیچ چیز؟
خاطر مسوز خیره به اندیشه‌های خام

از لطف طبع اهل هنر تا به طبع تو
چندان مسافت است که از نور تا ظلام

از دست رفته گیر عنان سخن، تو را
چون هست بر سرت ز فرومایگی لگام

گفتم دلا اگر چه سخن‌هات هست راست
تلخ است و هستم از سخنت نیک تلخ کام

دیر است تا که نیست مرا هیچ گونه، هیچ
در لفظم انتظار و نه در کارم انتظام

با کار بی نظام نباشد سخن به نظم
زین بس بود چو کار من افتاد با نظام

ای در دلت همیشه هنرها شده مقیم
وی بر درت همیشه هنرمند را مقام

ننهفته ام ایچ عیب چو پذرفته‌ام، از آنک
پذرفتهٔ به عیب، شد ایمن ز ردّ مدام

اظهار عیب خود چو به فرمان نمی کنم
حاجت به عذر نیست همین بود والسلام
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدۀ شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.