هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از هجران معشوق سخن می‌گوید. او از چشم‌های کینه‌توز و ابروی سیاه معشوق یاد می‌کند که صبرش را به تاراج برده‌اند. شاعر از درد دوری و امید به وصال می‌نالد و خود را در دریایی از غم و اشتیاق غرق می‌بیند. او از نگاه‌های نافرجام و عشق بی‌پاسخ شکایت دارد و در نهایت، به ناچار تسلیم سرنوشت می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۲۸ - تغزل

منصور باد لشکر آن چشم کینه‌خواه
پیوسته باد دولت آن ابروی سیاه

عشقش سپه کشید به تاراج صبر من
آن گه که شب ز مشرق بیرون کشد سپاه

رنجه شدم ز هجر به ارمان وصل او
غرقه شدم به بحر به امید آشناه

جانم دژم شد از غم آن نرگس دژم
پشتم دوتا شد از خم آن سنبل دوتاه

این درد و این بلا به من از چشم من رسید
جشمم گناه کرد و دلم سوخت بی گناه

ای دل مرا بحل کن وی دیده خون گری
چندان که راه بازشناسی همی ز چاه

بر قد سروقدان کمترکنی نظر
بر روی خوبرویان کمترکنی نگاه

ای دل تو نیز بی گنهی نیستی از آنک
از دیدن نخستین بیرون شدی ز راه

گیرم که دیده پیش تو آورد صورتی
چون صدهزار زهره و چون صدهزار ماه

گر علتیت نیست چرا در زمان بری
در حلقه‌های زلفش نشناخته پناه

ای دل کنون بنال در این بستگی و رنج
اینست حد آنکه ندارد ادب نگاه

چون‌بنده گشت جاهل وخودکام وبی‌ادب
او را ادب کنند به زندان پادشاه
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷ - بقایی و شعله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹ - اختر حقیقت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.