هوش مصنوعی:
این شعر در مدح و ستایش شخصی به نام صدر است که نقش بسیار مهمی در اصفهان داشته است. شاعر بیان میکند که بدون وجود صدر، اصفهان نیمی از جهان نبود، زبان ادب وجود نداشت، خرد بیزبان میماند و بسیاری از زیباییها و فضایل از بین میرفت. همچنین، شاعر به تأثیرات مثبت صدر در فضایل اخلاقی، علمی و اجتماعی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۲۴۲ - صدر اصفهان
گر که صدر اندر اصفهان نبدی
اصفهان نیمهٔ جهان نبدی
گر نبودی زبان گویایش
در دهان ادب زبان نبدی
ور نبودی بیان شیوایش
خرد لنگ را بیان نبدی
گر نبودی بلند منبر او
زی سماوات نردبان نبدی
ور نبودی ستوده مجلس وی
عقل را روز امتحان نبدی
یاد دیدار صدر بد ورنه
مقصد بنده اصفهان نبدی
اصفهان بود شهرکی بیمرد
گر چنو مردی اندر آن نبدی
خرد پیر یاوه گشتی اگر
از تلامیذ آن جوان نبدی
گر نبودی لطیف حنجرهاش
اهل دل را غذای جان نبدی
ور نبودی ستوده منظرهاش
از جمال و لطف نشان نبدی
لاجرم بوستان نبودی اگر
بلبل و گل به بوستان نبدی
گر نبودی مناعتش، فرضی
از وجود نه آسمان نبدی
ور نبودی شجاعتش، وقعی
به احادیث باستان نبدی
گر درین شارسان نبودی صدر
این بلد غیر خارسان نبدی
طرف زایندهرود در نظرم
جز یکی توده خاکدان نبدی
بردمی پی به کنه معنی تو
گر مرا فکر، ناتوان نبدی
به ازین گفتمی مدایح تو
گر مرا عقده بر لسان نبدی
ای عزیزی که گر نبودی تو
پیکر فضل را روان نبدی
فتنه و شرک را زمان بودی
گر تو در آخرالزمان نبدی
ساختندم ز حضرتت محروم
کاش بیداد را زمان نبدی
وه چه خوش بودی این بهار، اگر
از پیاش محنت خزان نبدی
اصفهان نیمهٔ جهان نبدی
گر نبودی زبان گویایش
در دهان ادب زبان نبدی
ور نبودی بیان شیوایش
خرد لنگ را بیان نبدی
گر نبودی بلند منبر او
زی سماوات نردبان نبدی
ور نبودی ستوده مجلس وی
عقل را روز امتحان نبدی
یاد دیدار صدر بد ورنه
مقصد بنده اصفهان نبدی
اصفهان بود شهرکی بیمرد
گر چنو مردی اندر آن نبدی
خرد پیر یاوه گشتی اگر
از تلامیذ آن جوان نبدی
گر نبودی لطیف حنجرهاش
اهل دل را غذای جان نبدی
ور نبودی ستوده منظرهاش
از جمال و لطف نشان نبدی
لاجرم بوستان نبودی اگر
بلبل و گل به بوستان نبدی
گر نبودی مناعتش، فرضی
از وجود نه آسمان نبدی
ور نبودی شجاعتش، وقعی
به احادیث باستان نبدی
گر درین شارسان نبودی صدر
این بلد غیر خارسان نبدی
طرف زایندهرود در نظرم
جز یکی توده خاکدان نبدی
بردمی پی به کنه معنی تو
گر مرا فکر، ناتوان نبدی
به ازین گفتمی مدایح تو
گر مرا عقده بر لسان نبدی
ای عزیزی که گر نبودی تو
پیکر فضل را روان نبدی
فتنه و شرک را زمان بودی
گر تو در آخرالزمان نبدی
ساختندم ز حضرتت محروم
کاش بیداد را زمان نبدی
وه چه خوش بودی این بهار، اگر
از پیاش محنت خزان نبدی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۱ - زبان حال موسولینی دیکتاتور ایتالیا، قبل از فتح حبشه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۳ - قهر و آشتی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.