هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و درد هجران سخن می‌گوید. شاعر از پیمان‌شکنی معشوق خود که به او بی‌اعتنایی کرده، شکایت دارد و از رنجی که در فراق او متحمل شده، می‌نالد. او از عشقی ناسازگار و ستمگر ابراز نارضایتی می‌کند و آرزوی عشقی دلخواه و سازگار را دارد. در ادامه، شاعر به توصیف زیبایی‌های معشوق می‌پردازد و از جمال او سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد هجران و پیمان‌شکنی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۲۴۵ - تغزل

پیمان‌شکن نگار من آن ترک لشکری
بگرفت خوی لشکری و شد ز من بری

من دل به لشکری ز چه دادم به خیر خیر
هشیار مرد، دل نسپارد به لشکری

او خود سپاهی است و رود، چون رود سپاه
گوید مرا که بنشین وز هجر خون گری

هر دم ز هجر آن رخ چون سیم نابسود
یاقوت سوده بارم بر زر جعفری

آنکه گرم ببینی خسته ز درد هجر
براین تن پرآفت من رحمت آوری

تا بود صف شکست و کمند و کمان گرفت
ایدون گمان کند که چنین است دلبری

قلب سپاه را نشناسد ز قلب دوست
قلب تو بر درد چو به جولانش بگذری

پیوسته چون پری است نهفته ز چشم من
گر نه پری است از چه نهانست چون پری

عشق این‌چنین نخواهم چون نیست درخورم
ای عشق مر مرا تو بدینسان نه در خوری

عشق بتی گزینم‌، دلخواه و سازگار
چون دیگران نداشته رسم ستمگری

با گیسوی شکسته‌تر از پشت بیدلان
با چهرهٔ شکسته‌تر از لالهٔ طری

کر بنگری بر آن رخ و بالای او درست
بینی مه چهارده بر سرو کشمری

دیبای ششتری است بناگوش و روی او
مشک سیه دمیده ز دیبای ششتری

از روی اوست خوبی و نیکی ستوده فال
چون از ولی داور، آئین داوری
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۴ - پیام به وزیر خارجه انگلستان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۶ - تغزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.