هوش مصنوعی:
شخصی در ماه رمضان روزه نمیگیرد و به جای عبادت، به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی میپردازد. سپس به قمار روی میآورد و تمام پول خود را از دست میدهد. در نهایت، در حالی که مست و ناتوان است، به خانه برمیگردد و از یارانش کمک میخواهد. دوستانش او را نجات میدهند و پس از مصرف افیون، حالش بهتر میشود. او در پایان از رفتار خود پشیمان است و از دوستان بد و تأثیرات منفی آنها بر زندگی خود شکایت میکند.
رده سنی:
18+
متن شامل موضوعات حساسی مانند مصرف مواد مخدر، مشروبات الکلی و قمار است که برای مخاطبان زیر 18 سال مناسب نیست. همچنین، محتوای آن ممکن است تأثیرات منفی بر ذهنیت جوانان و نوجوانان داشته باشد.
شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد
به روزی مبارک ز ماه صیام
بهخود، خوردن روزه کردم حرام
سحر خوردم و خفت بعد از نماز
بپا خاست پایان روز دراز
شدم تا به مسجد نمازی کنم
بر پاک یزدان نیازی کنم
ز مسجد مرا دیو کج کرد راه
شدم با رفیقی سوی خانقاه
بجای نماز اندر آن قعر تنگ
زدم بیمحابا دو قلاج بنگ
وزان جایگه با یکی بادهخوار
کشیدم به میخانه رطلی سهچار
شکم خالی و سرپر از دود بنگ
زد آتش به جان بادهٔ لعل رنگ
رفیقی مقامر کشیدم مهار
مرا برد از آنجا به بزم قمار
هرآن سیم کاندر میان داشتم
زکف دادم و روی برکاشتم
ز مستی سر از پای نشناختم
یکایک زر و سیم درباختم
وز آنجا سوی خانه کردم شتاب
چپو راستپرینده،سستوخراب
شکم خالی وکیسه پرداخته
تن از بنگ و می ناتوان ساخته
پی شب نشینی که معهود بود
شدم تا به کویی که مقصود بود
ز دیوارها مشت و سیلیخوران
زنان خوبش راگه بربن گه برآن
زدم دست تا حلقه بر در زنم
که چون حلقه خمید ناگه تنم
بپیچید پایم به سر حلقهوار
زدمحلقه بر پایآن در چو مار
پس ازمن رفیقی به من برگذشت
مرا دید و دودش بسر درگذشت
بدان خانهام برد از آن جایگاه
بهوضعی پریشان و حالی تباه
رفیقان چو نبضم نگهداشتند
مرا جملگی مرده پنداشتند
پریده رخ و قفل گشته دهان
نفس را، ره آمد وشد نهان
بشولیده مندیل و پاره قبا
وز آب وگل آهار داده عبا
رفیقان به درمان بپرداختند
وز افیون دم عیسوی ساختند
پس از نیمهشب این تن نیمهجان
بپا خاست زان معجزآسا دخان
من از ناچرانی به کردار نی
جدل کرده با بنگ و افیون و می
عجبدارماز مرگ بیدستو پای
کِم از پا نیفکند و ماندم بجای
چه سود از پدر درس صوم و صلواه
چو بودند یاران به دیگر صفات
رفیق بد و نامد روزگار
ز بن برکند پند آموزگار
ببین کمبهجانوبهخونو بهپوست
به یک شب چهآمد ازین چار دوست
به جان دارم از یار پنجم سپاس
کهبردم سویخانهبعد از سهپاس
چو خواهی بدانی همی راز من
ببین تا چه مردیست انباز من
بهخود، خوردن روزه کردم حرام
سحر خوردم و خفت بعد از نماز
بپا خاست پایان روز دراز
شدم تا به مسجد نمازی کنم
بر پاک یزدان نیازی کنم
ز مسجد مرا دیو کج کرد راه
شدم با رفیقی سوی خانقاه
بجای نماز اندر آن قعر تنگ
زدم بیمحابا دو قلاج بنگ
وزان جایگه با یکی بادهخوار
کشیدم به میخانه رطلی سهچار
شکم خالی و سرپر از دود بنگ
زد آتش به جان بادهٔ لعل رنگ
رفیقی مقامر کشیدم مهار
مرا برد از آنجا به بزم قمار
هرآن سیم کاندر میان داشتم
زکف دادم و روی برکاشتم
ز مستی سر از پای نشناختم
یکایک زر و سیم درباختم
وز آنجا سوی خانه کردم شتاب
چپو راستپرینده،سستوخراب
شکم خالی وکیسه پرداخته
تن از بنگ و می ناتوان ساخته
پی شب نشینی که معهود بود
شدم تا به کویی که مقصود بود
ز دیوارها مشت و سیلیخوران
زنان خوبش راگه بربن گه برآن
زدم دست تا حلقه بر در زنم
که چون حلقه خمید ناگه تنم
بپیچید پایم به سر حلقهوار
زدمحلقه بر پایآن در چو مار
پس ازمن رفیقی به من برگذشت
مرا دید و دودش بسر درگذشت
بدان خانهام برد از آن جایگاه
بهوضعی پریشان و حالی تباه
رفیقان چو نبضم نگهداشتند
مرا جملگی مرده پنداشتند
پریده رخ و قفل گشته دهان
نفس را، ره آمد وشد نهان
بشولیده مندیل و پاره قبا
وز آب وگل آهار داده عبا
رفیقان به درمان بپرداختند
وز افیون دم عیسوی ساختند
پس از نیمهشب این تن نیمهجان
بپا خاست زان معجزآسا دخان
من از ناچرانی به کردار نی
جدل کرده با بنگ و افیون و می
عجبدارماز مرگ بیدستو پای
کِم از پا نیفکند و ماندم بجای
چه سود از پدر درس صوم و صلواه
چو بودند یاران به دیگر صفات
رفیق بد و نامد روزگار
ز بن برکند پند آموزگار
ببین کمبهجانوبهخونو بهپوست
به یک شب چهآمد ازین چار دوست
به جان دارم از یار پنجم سپاس
کهبردم سویخانهبعد از سهپاس
چو خواهی بدانی همی راز من
ببین تا چه مردیست انباز من
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵ - فرشتهٔ عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.