۲۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹ - آشتی و جنگ

یکی دوستی را بیازرد سخت
پس‌آنگه‌سوی‌قاضیش‌بردسخت

پس از رنج و بدنامی وگیرودار
چو روز نخستین بدوگشت یار

یکی گفتش ای مرد کارت چه بود
درتن دوستی گیرو دارت چه بود

چرا ز آشتی دست برداشتی
چو بایستیت باز کرد آشتی

بخندید و گفت آشتی نیست این
که جنگ دگر را میانجیست این
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸ - دزدان خر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰ - از بدی بپرهیز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.