هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق یکطرفه و ناامیدانه خود میگوید. او بیان میکند که معشوق او را فقط برای خودخواهی و استفاده از احساساتش میخواسته است. شاعر از درد تنهایی، بیهمزبانی و غم عمیق خود مینالد و در نهایت از زندگی ناامید میشود.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق یکطرفه، ناامیدی و اندوه وجودی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین اشاره به مفاهیمی مانند 'مرگ از غم' و 'ناامیدی از زندگی' نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
نوای بی نوایی
مرا می خواستی، تا شاعری را، ببینی روز و شب دیوانهٔ خویش
مرا می خواستی، تا در همه شهر، ز هر کس بشنوی افسانهٔ خویش
مرا می خواستی، تا از دل من، برانگیزی نوای بی نوایی
به افسونها دهی هر دم فریبم، به دل سختی کنی بر من خدایی!
مرا می خواستی، تا در غزلها، تو را «زیباتر از مهتاب» گویم
تنت را در میان چشمهٔ نور، شبانگاهان مهتابی بشویم
مرا می خواستی، تا پیش مردم، تو را الهامبخش خویش خوانم
به بال نغمههای آسمانی، به بام آسمانهایت نشانم
مرا می خواستی امّا چه حاصل؟، برایت هر چه کردم، باز کم بود
مرا روزی رها کردی در این شهر، که این یک قطره دل، دریای غم بود
تو را می خواستم، تا در جوانی، نمیرم از غم بی همزبانی!
غم بی همزبانی سوخت جانم، چه میخواهم دگر زین زندگانی؟
مرا می خواستی، تا در همه شهر، ز هر کس بشنوی افسانهٔ خویش
مرا می خواستی، تا از دل من، برانگیزی نوای بی نوایی
به افسونها دهی هر دم فریبم، به دل سختی کنی بر من خدایی!
مرا می خواستی، تا در غزلها، تو را «زیباتر از مهتاب» گویم
تنت را در میان چشمهٔ نور، شبانگاهان مهتابی بشویم
مرا می خواستی، تا پیش مردم، تو را الهامبخش خویش خوانم
به بال نغمههای آسمانی، به بام آسمانهایت نشانم
مرا می خواستی امّا چه حاصل؟، برایت هر چه کردم، باز کم بود
مرا روزی رها کردی در این شهر، که این یک قطره دل، دریای غم بود
تو را می خواستم، تا در جوانی، نمیرم از غم بی همزبانی!
غم بی همزبانی سوخت جانم، چه میخواهم دگر زین زندگانی؟
۱۲۲۹
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:دیدار
گوهر بعدی:دلخسته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.