هوش مصنوعی: این شعر بهار را توصیف می‌کند که با وجود آمدنش، نشانی از شادی و زیبایی‌های معمول آن مانند گل‌ها و بلبلان نیست. شاعر احساس تنهایی و غم عمیقی را بیان می‌کند که حتی طبیعت نیز در آن سهمی دارد. او از نبود همراه و همزبان می‌نالد و جهان را سرد و بی‌احساس می‌بیند.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی موجود در شعر، مانند تنهایی، ناامیدی و ارتباط با طبیعت، برای درک و همذات‌پنداری نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌های زندگی دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت می‌شود.

بهار می رسد، اما

بهار می رسد، اما ز گل نشانش نیست
نسیم، رقص گل آویز گل فشانش نیست

دلم به گریه خونین ابر می سوزد
که باغ، خنده به گلبرگ ارغوانش نیست

چنین بهشت کلاغان وبلبلان خاموش!
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست.

چه دل گرفته هوایی، چه پا فشرده شبی
که یک ستاره لرزان در آسمانش نیست!

کبوتری که در این آسمان گشاید بال
دگر امیدِ رسیدن به آشیانش نیست.

ستاره نیز به تنهاییش گمان نبرد
کسی که همنفسش هست و همزبانش نیست!

جهانبه جان من آنگونه سرد مهری کرد،
که در بهار و خزان، کار با جهانش نیست

ز یک ترانه به خود رنگ جاودان نزند
دلی که چون دل من رنج جاودانش نیست.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:کوچه
گوهر بعدی:ابر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.