۲۵۷۱ بار خوانده شده

در زلال شب

شب آنچنان زلال، که میشد ستاره چید!
دستم به هر ستاره که می خواست می رسید
نه از فراز بام،
که از پای بوته ها
می شد ترا در آینهء هرستاره دید!
*
در بی کرانِ دشت
در نیمه های شب
جز من که با خیال تو
می گشتم
جز من که در کنار تو می سوختم غریب!
تنها ستاره بود که می سوخت.
تنها نسیم بود که می گشت.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تو نیستی که ببینی
گوهر بعدی:بیا ز سنگ بپرسیم!
نظرها و حاشیه ها
مهسا غفوری
۱۳۹۹/۱/۱۷ ۱۷:۱۹

از زندگی امروز لذت ببر چون دیروز رفت