هوش مصنوعی:
این شعر با توصیف صبحی زیبا و پرطراوت آغاز میشود که نماد جمال الهی و طبیعت بکر است. سپس به ناگهان فضای شعر تغییر میکند و به فساد، ریاکاری و غارتگری در جامعه میپردازد. شاعر تضاد عمیق بین زیباییهای طبیعی و پلیدیهای انسانی را به تصویر میکشد و از این تناقض رنج میبرد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم انتزاعی، انتقادات اجتماعی پیچیده و تفاسیر فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین برخی از مضامین مانند فساد اجتماعی و ناامیدی نیاز به بلوغ فکری دارد.
شهر
این صبح تابناک اهورایی
نوباوة «طراوت» و « لبخند» است
این بامداد پاک بهشت آسا
آیینة جمال خدواند است
پیروزهگون سپهر درخشانش
چون آسمان آخر اسفند است
آنگونه شسته رفته که از این دور
پیدا در آن شکوه دماوند است
مهری که از نسیم رسد بر گل
همتای مهر مادر و فرزند است
گویی که تار و پود طبیعت نیز
از لطف این مشاهده خرسند است
آیا نسیم روح مسیحا نیست
کز ذره ذرة زندگی آکنده است؟
دردا که با برآمدن خورشید
دیگر نه آن صفای خوشآیند است
دیگر نه این تبسم شیرین است
دیگر نه این ترنم دلبند است
روز است و گرمتاز د غلباران
در عرصة تقلب و ترفند است
روز است و های و هوی ریاکاران
هنگامة چه برد و چه بردند است
بازار چند و چون چپاولها
تا: خونبهای جان بشر چند است؟
بس گونهگون فریب، که ایمان است
بس گونهگون دروغ که سوگند است
غارتگری به بادیه این سان نیست
نه، نه، که این و آن نه همانند است
تا شب همین بساط فراگیر است
فردا همین روال فزاینده است
آه آن طلوع روشن زیبا را
با این غروب تیره چه پیوند است
این صبح و شام میگذرد بر ما
اما بلای جان خردمند است
نوباوة «طراوت» و « لبخند» است
این بامداد پاک بهشت آسا
آیینة جمال خدواند است
پیروزهگون سپهر درخشانش
چون آسمان آخر اسفند است
آنگونه شسته رفته که از این دور
پیدا در آن شکوه دماوند است
مهری که از نسیم رسد بر گل
همتای مهر مادر و فرزند است
گویی که تار و پود طبیعت نیز
از لطف این مشاهده خرسند است
آیا نسیم روح مسیحا نیست
کز ذره ذرة زندگی آکنده است؟
دردا که با برآمدن خورشید
دیگر نه آن صفای خوشآیند است
دیگر نه این تبسم شیرین است
دیگر نه این ترنم دلبند است
روز است و گرمتاز د غلباران
در عرصة تقلب و ترفند است
روز است و های و هوی ریاکاران
هنگامة چه برد و چه بردند است
بازار چند و چون چپاولها
تا: خونبهای جان بشر چند است؟
بس گونهگون فریب، که ایمان است
بس گونهگون دروغ که سوگند است
غارتگری به بادیه این سان نیست
نه، نه، که این و آن نه همانند است
تا شب همین بساط فراگیر است
فردا همین روال فزاینده است
آه آن طلوع روشن زیبا را
با این غروب تیره چه پیوند است
این صبح و شام میگذرد بر ما
اما بلای جان خردمند است
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:خورشید، با دو سرخی
گوهر بعدی:ایران و جوانان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.