هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد و رنج خود در قفس (زندان یا شرایط سخت) میگوید و از یاد نبردن معشوق یا آزادی سخن میراند. او از ناامیدی، تنهایی و از دست دادن امیدها مینالد و احساس میکند که تنها باد در قفس باقی مانده است.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عمیق عاطفی مانند غم، ناامیدی و تنهایی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد. درک کامل این احساسات نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
باد در قفس
داد ترا نمی برم از یاد، در قفس
ای داد بر تو رفت چه بیداد در قفس
گویی زجان و هستی من مایه می گرفت
فریادها که جان تو سر داد در قفس
دیوار و در گشوده نشد، گرچه صدهزار
چون تو زدند پرپر و فریاد در قفس
چون آفتاب رفتی و من دیر چون غروب
چشمم به جای خالیات افتاد در قفس
از آن همه امید گرامی دریغ و درد
دیگر نمانده هیچ، بجز باد در قفس.
ای داد بر تو رفت چه بیداد در قفس
گویی زجان و هستی من مایه می گرفت
فریادها که جان تو سر داد در قفس
دیوار و در گشوده نشد، گرچه صدهزار
چون تو زدند پرپر و فریاد در قفس
چون آفتاب رفتی و من دیر چون غروب
چشمم به جای خالیات افتاد در قفس
از آن همه امید گرامی دریغ و درد
دیگر نمانده هیچ، بجز باد در قفس.
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:یک آسمان پرنده
گوهر بعدی:گر تو آزاد نباشی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.