۶۱۶ بار خوانده شده

دیدار یار

عشق نگار، سرِّ سویدای جان ماست
ما خاکسار کوی تو، تا در توان ماست

با خلدیان بگو که، شما و قصور خویش
آرام ما به سایه سرو روان ماست

فردوس و هر چه هست در آن، قسمت رقیب
رنج و غمی که می رسد از او، از آن ماست

با مدعی بگو که تو و “جنت النعیم”
دیدار یار، حاصل سرّ نهان ماست

ساغر بیار و باده بریز و کرشمه کن
کاین غمزه، روح‏پرور جان و روان ماست

این با هُشان و علم فروشان و صوفیان
می‏نشنوند آنچه که ورد زبان ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مذهب رندان
گوهر بعدی:سبوی عاشقان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.